هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 114    |    18 ارديبهشت 1392

   


 

بر شانه های دکتر مجتهدی


گزارش تفصیلی هشتمین نشست تخصصی تاریخ شفاهی، دانشگاه اصفهان (2)


چهارمین نشست تخصصی تاریخ مجلس


فراخوان مقاله: کنفرانس تاریخ علوم اجتماعی اروپا (ESSHC)


تاریخ نگاری به روایت نظامیان


خاطرات حاج هاشم امانی


تشکیل یک دوره کلاس آموزش تاریخ شفاهی توسط استاد تاریخ شفاهی


تاریخ شفاهی غذا در نیویورک: غذاخوردن در رستوران همیشه مرسوم نبود


فواید تاریخ شفاهی برای تحقیقات سازمانی و مدیریت‌های عالی (5)


خاطره‌ای مسحورکننده و کاوش دوره‌ای کمترشناخته‌شده از تاریخ معاصر


كتاب «لشكرخوبان» پر است از اعجاب و عظمت ناگفته‌ رزمندگان


نشست نقد و بررسی «ماه همراه بچه‌هاست» در خبرگزاری تسنیم-۱


 



بر شانه های دکتر مجتهدی

صفحه نخست شماره 114

برای دبیرستان البرز که اکنون آن را دبیرستان ماندگار می‌نامند

هفته پیش، وقتی با خبر شدم به مناسبت روز معلم، محسن کاظمی، نویسنده و پژوهشگر شناخته شده انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در دبیرستان البرز برای دبیران و اساتید این مدرسه سخنرانی دارد؛ برآن شدم تا همراه وی شوم تا ضمن تهیه گزارش، خاطرات دور گذشته خود را مرور کنم. خاطراتی که در اوج جنگ تحمیلی و در زیر موشک باران‌های تهران برای من و بسیاری از دانش‌آموزان رقم خورد. چه حس غریبی بود که با صدای آژیر و اعلام وضعیت قرمز به زیر نیمکت‌ها و زیرزمین های مدرسه پناه می‌بردیم. هنوز هم که از کنار میدان فردوسی می‌گذرم، با دیدن ساختمانی که مورد اصابت موشک قرار گرفت، وحشت و اضطراب دوران نوجوانی به چشمانم می‌دود که دل‌آشوب از خود و هم‌کلاسی‌ها می‌پرسیدم چه فاجعه‌ای رخ می‌داد اگر فقط چند صد متر این‌طرف‌تر موشک فرود می‌آمد؟؟!!

عصری وارد کوچه البرز شدیم. چشمانم بر در و دیوار ساختمان‌های پیرامون مدرسه دودو می‌زند. با دیدن آقای شعبانی نگهبان پیر مدرسه ذوق‌زده به کاظمی معرفی‌اش می‌کنم: «این آقای شعبانی بیش از 35 سال است که این‌جاست و هنوز...» از بوی پراکنده بهار در فضای سرسبز مدرسه سرمست می‌شوم. خرامان خرامان به سوی محل مراسم پیش می‌رویم. هنوز قرآن تلاوت می‌شود. در مقابل سن (در واقع پلکان ورودی ساختمان کهنسال مرکزی)  جایی برای نشستن می‌یابیم.

گرچه وجودم در میان جمع است، اما ذهنم در آسمان خاطرات گذشته و تاریخ مدرسه در پرواز است. از پنجره‌ی ذهن و خیال به تماشای تصاویر یکایک دبیران فیزیک، جبر وآنالیز، ریاضیات جدید، شیمی و هم‌کلاسی‌هایم؛ محمدکاظم کاظمی پور، علیرضا کشاورز جود، حامد کبیری، خسرو کبیری، اسماعیل محسنی، علیرضا محمودی و... نشسته‌ام. فصل امتحانات را از کتاب خاطرات ورق می‌زنم، درحالی که با بچه‌ها در فضای مشجر مدرسه قدم می‌زنیم، بحث می‌کنیم که احتمال آمدن چه سؤالاتی در درس حساب و دیفرانسیل است... وقتی اعلام می‌کنند: «وقت تمام است» نگرانی تمام وجودم را فرا می‌گیرد من هنوز پاسخ سؤال آخر را کامل ننوشته‌ام... چقدر به ما سخت می گرفتند...

«به‌نظرت، توصیه بکنم که کتاب خاطرات دکتر مجتهدی را بخوانند؟» پرسش کاظمی بود که رشته‌ی خیالم را پاره و به میان جمع  پرتابم کرد. می‌گویم چرا که نه! اصلاً معلم و دانش‌آموز این مدرسه ندانند که دکتر مجتهدی کِه بوده و چه کرده یک عیب و نقص است. یکی از دبیران در حال سخنرانی است، و به نوشته‌ای از روحانی مدرسه  در سردرِ مدرسه اشاره می‌کند که «تربیت باید قرآنی باشد».

خب، از کاظمی می‌خواهند که برای سخنرانی پشت تریبون قرار بگیرد. هنگام آمدن به مدرسه برایم گفت که از مدرسه با وی تماس گرفته و از خط و خطوط سیاسی مدرسه برایش گفته و هشدار داده‌اند که فقط در چارچوب روز معلم صحبت کند! این موضوع سخت ناراحتش کرده و می‌گفت من یک پژوهشگر تاریخم و مرا چه به موضوعات سیاسی؟! او این حرف‌ها و چارچوب‌ها را نسبت به خود توهین می‌دانست؛ می‌گفت اگر نبود احترام به مقام معلم و قولی که از پیش داده‌ام هرگز به چنین برنامه‌ای پا نمی‌گذاشتم. گفت بنا داشتم از وقایع اعتصاب معلمین در اردیبهشت 1340 و حمله مأموران رژیم شاه به معلمان معترض در روز 12 اردیبهشت صحبت کنم. در اثر این حمله معلمی به نام ابوالحسن خانعلی در اثر اصابت گلوله جان‌باخت و همین موضوع باعث سقوط دولت شریف‌امامی و به روی کار آمدن دولت امینی شد، و محمد درخشش به وزارت فرهنگ رسید. اما...

حالا منتظرم ببینم کاظمی با این قید و بند از چه صحبت خواهد کرد. تبریکی به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س) و فرا رسیدن روز معلم  گفت و وارد بحث شد. از جریان مبارزه با رژیم پهلوی گفت که معلمان و دانش‌آموزان در آن نقشی اثر گذار داشتند. این‌که وقتی اعضای  حزب‌ملل اسلامی دستگیر شدند 27 نفر آنان معلم و دانش‌آموز بودند. از میان هم‌ایشان است احمد احمد، معلمی که به جهت فعالیت‌های مبارزاتی سه‌بار دستگیر و به زندان شد، و سختی‌ها و شکنجه‌های بسیاری را تحمل کرد. از دیگر معلمانی که به زیرساخت‌های فکری و  اندیشه‌ای توجه داشت، می‌توان به محمود هاشمیان اشاره کرد. معلم مدرسه علوی در سال 1340. کسی که به دلیل شک و شبهه در خصوص حقوقی که از دولت می‌گرفت یک سال پیش (1339) به دیدار آیت‌الله‌العظمی بروجردی رفت. آیت‌الله دریافت حقوق از دولت را بلااشکال می‌داند اما مشروط به این‌که در هر ساعت درسی، پنج دقیقه‌ی آن را به مباحث خداشناسی بپردازد. هاشمیان از آن پس در پایان هر کلاس ریاضی چنین می‌کند و از این روست که دریچه‌های رحمت و معرفت به‌سوی او باز می‌شود. هاشمیان ریشه مشکلات کشور را فرهنگی می‌دید و حل آن را در گرو ترویج کتاب و کتاب‌خوانی و افزایش علم و آگاهی می‌دانست. او پنجاه سال در مدارس و دانشگاه تدریس کرد و در تمام این مدت یک‌سوم از حقوقش را صرف خرید کتاب و توزیع آن در مکان‌‌های عمومی مانند مساجد، هیئت‌ها، مدارس، اتوبوس‌ها و... کرد و در هر مناسبتی به اطرافیان خود کتاب هدیه می‌داد. اولین کتابی که خرید و توزیع فراگیر کرد کتاب زینب قهرمان کربلا نوشته دکتر عایشه بنت‌الشاطی بود، که وی برکت کار خود را از چنین آغازی می‌داند. روش و سبک ترویج کتاب آقای هاشمیان امروزه تحت عنوان «book crossing» (کتاب در گردش) به شکل یک کمپین کتاب‌خوانی در اروپا و آمریکا شکل گرفته و سیستم یافته است. روشی که از آن به «کتابت را جا بگذار» هم یاد می‌شود. کاظمی در قسمت دیگری از سخنانش به روش معلم مرحوم حسن نیّرزاده که به شیوه خاصی به کلاس‌اولی‌ها درس می‌آموخت اشاره کرد. روشی که بعدها آقای فردوس حاجیان شبیه آن را در کار تعلیم خود پی گرفت. سخن پایانی کاظمی چنین بود: «من خشنودم از این‌که در چنین مدرسه‌ای که تاریخی نزدیک به یک قرن دارد هستم. شما حتما تاریخ این مدرسه را بهتر از من می‌دانید. ولی اگر اطلاعی ندارید به شما توصیه می‌کنم خاطرات دکتر مجتهدی را که در ایران منتشر شده است، بخوانید.»

نمی‌دانم در کلام پایانی کاظمی چه سحری بود که کارگزاران جلسه  را به‌هم ریخت. آقای دارابی (روحانی حاضر در جلسه) به‌شدت غیض کرد و برآشفت و خشمگین خود را به بالای سن رساند و خطاب کرد: «ای آقای پژوهشگر شما نمی‌دانید این آدم (مجتهدی) وابسته به رژیم شاه بود؟! این آدم با پیروزی انقلاب به کشور فرانسه گریخت و با یک زن فرانسوی و مسیحی ازدواج کرد! روحانی حاضر که به‌شدت از ذکر نام دکتر مجتهدی به‌خشم درآمده بود خطاب به کاظمی گفت کسی جرئت نکرده بود که اسم رضاشاه را در این مدرسه بیاورد، اما پیارسال فلان مسئول این کار را کرد و حال امروز نام این مفسد در این جا برده شد...» من که از این اتفاق شوکه شده بودم، خیلی دلم می‌خواست که او دلایل مفسد و خائن بودن دکتر مجتهدی را ذکر کند اما جز سخنان فوق و شبیه به آن که یک‌سری کلیات بود چیزی نگفت.

کاظمی که از بی‌حرمتی نسبت به‌خود ناراحت و رنجیده بود درصدد ترک جلسه برآمد. اما با اصرار من و دو‌ـ سه معلم دیگر در جلسه باقی ماند. پیش ما نشست و گفت من از بابت توهین به‌خود ناراحت نیستم. ناراحتم از این‌که نمی‌توانم به‌عنوان یک پژوهشگر در جمعی علمی و در میان دبیران نابغه این کشور حتی یک کتاب را توصیه بکنم. دائم از من می‌پرسید مگر من ارزش‌گذاری  و مثبت و منفی  و  بد و خوب کردم که این روحانی چنین برآشفت؟! من به حال این مرز و بوم متأسفم که در یکی از بهترین و بنام‌ترین مدارس و کانون‌های علم‌آموزی چنین رفتارهای غیر منطقی صورت می‌گیرد! می‌گفت: وای بر ما که قرار است فرزندانمان در چنین فضاهایی تعلیم و تربیت یابند!

جلسه رسمی با این اتفاق نامیمون و اهدای هدایایی به معلمین به آخر رسید، اما برخوردهای پایانی برخی دبیران و انجمن اولیا و مربیان که به دیدن کاظمی آمده و ضمن ابراز تأسف از این نوع مهمان‌نوازی از او دلجویی می‌کردند باعث آرامش وی گردید.

به خانه برگشتم و برنگشتم، برنگشتم چرا که تمام فکر و ذکرم در مدرسه البرز ماند و برخورد غیرمنطقی که در حق یکی از دلسوزترین پژوهشگران این سرزمین روی داد. این آن مدرسه‌ای نبود که من می‌شناختم، مدرسه‌ای که قدردان خدمت‌گزاران خود بود. نه! این آن مدرسه نیست. تأسفی که به کاظمی دست‌داده بود حالا خوره فکر و جان من شده است. وقتی به تاریخ این مدرسه و خدمات دکتر مجتهدی می‌اندیشم و درکنار این اتفاقات قرار می‌گیرم غرق در اندوه می‌شوم.

مگر دکتر مجتهدی که بود و چه کرد؟...

دکتر محمدعلی مجتهدی گیلانی  بعد از اخذ دیپلم متوسطه در سال 1310 راهی اروپا شد. در فرانسه ابتدا به دانشگاه لیل و بعد سوربون رفت و  سه دیپلم عالی فوق لیسانس در آنالیز عالی - مکانیک مایعات - آئرودینامیک و هیدرودینامیک عالی (قسمت ریاضی) دریافت کرد. و با ارائه رساله‌ی «حل برخی مسائل مکانیک مایعات» موفق به اخذ دکتری شد. او در دوره دانشجویی (نه بعد از انقلاب و فرار!)  با یک دختر فرانسوی به نام آتنا ازدواج کرد.

ادامه زندگی‌نامه او به نقل از سایت صدا و سیمای مرکز گیلان به شرح زیر است:

«در 26 شهریور 1317 به همراه همسر فرانسوی خود به ایران بازگشت و در همان سال با سمت دانشیار ریاضی در دانشکده علوم و دانشسرای عالی به تدریس پرداخت. پس از پایان خدمت نظام وظیفه (با درجه افسری) از اول مهرماه 1320 به دانشکده فنی تهران انتقال یافت و تدریس قسمت‌های مختلف ریاضیات این دانشکده را بر عهده گرفت و هم‌چنان صاحب کرسی درس آنالیز ریاضی بود.

دکتر مجتهدی در مرداد 1323 به سمت ریاست و اداره دبیرستان البرز برگزیده شد و تا اوایل سال 58 در این سمت باقی بود. او طی 35 سال هزاران دانش آموز برجسته را تربیت کرد و استعدادهای بسیاری را شکوفا نمود. شایستگی فوق‌العاده او در مدیریت موجب شد که دبیرستان البرز دراغلب کشورهای جهان به ویژه کشورهای اروپایی و آمریکا به عنوان یکی از بهترین سازمان‌های آموزشی ایران شناخته شود. دکتر مجتهدی چنان به کار تعلیم و تربیت جوانان شایسته دل بسته بود که در هر پست و مقامی ریاست دبیرستان البرز را رها نکرد. او همزمان با حضورش در دانشکده فنی در دانشسرای‌عالی، هنر سرای‌عالی، دانشکده افسری و نیروی هوایی، دانشگاه صنعتی و دانشگاه ملی سابق (شهید بهشتی) به تدریس ریاضیات مشغول بود. 

دکتر مجتهدی علی‌رغم امکاناتی که برایش وجود داشت پیشنهادهای متعددي برای پذیرش منصب‌های بالای حکومتی یا سرپرستی دانشجویان مقیم اروپا را نپذیرفت و ترجیح داد که در ایران بماند و به خدمت بپردازد. پروندة استخدامی استاد مجتهدی شامل مقام‌های برجسته‌ای است، وی علاوه بر ریاست و مدیریت طولانی دبیرستان البرز، سرپرستی محصلین ایرانی در فرانسه (1339)، ریاست دانشگاه شیراز (1340)، ریاست دانشگاه پلی تکنیک (امیرکبیر)، نیابت تولیت دانشگاه شریف از سال 1344 تا 1346، ریاست دانشگاه شهید بهشتی از سال 1346 تا 1347 را بر عهده داشت. به پاس خدمات ارزشمند این استاد فاضل از طرف وزرای فرهنگ و نخست وزیران وقت، تقدیر نامه‌های متعدد به وی اعطا شد و با تصویب شورای عالی فرهنگ به دریافت نشان درجه اول فرهنگ نائل گردید. وی همچنین به اعتبار تجربه، مهارت و تسلط خود در علوم ریاضی، نشان علمی «Legrade De Commaneus Des palmes Academques» را از وزارت فرهنگ فرانسه دریافت کرد و در سال 1955 به عضویت انجمن ریاضی‏دانان فرانسه مفتخر گردید.

یکی از افتخارات و خدمات ارزنده استاد، موفقیت او در تأسیس دانشگاه صنعتی شریف است؛ که پس از تدوین اساسنامه دانشگاه و انتخاب هیأت امنا از شخصیت‌های برجسته کشور، احداث ساختمان‌ها، کارگاه‌ها و آزمایشگاه‌های مجهز، انتخاب و دعوت استادان ممتاز و شایسته از اول مهرماه سال 1345 افتتاح گردید و در حال حاضر یکی از مهمترین و معتبرترین مراکز علمی و دانشگاهی کشور است.

دکتر مجتهدی پس از سال‌ها تدریس در دانشگاه‌های مختلف در سال 1350 پس از ارتقاء به رتبه ده استادی به درخواست خود بازنشسته شد، اما پس از بازنشستگی مشاغل حساس و مهمی را به عهده گرفت. وی با توجه به تجربیات گرانبهای خود در دانش ریاضی و سوابق درخشان تحصیلی، کتب و آثار ارزنده و معتبری در زمینه ریاضی تألیف کرد. بسیاری از تألیفات او جزء کتاب‌های درسی دورة متوسطه و دوره‌های عالی قرار گرفت. جبر و آنالیز، مکانیک اجسام جامد و سیال، حساب جامع و فاضل، آنالیز، آنالیز عالی از تألیفات دانشگاهی اوست.»

باید توجه کرد که دکتر مجتهدی هیچ گاه از کشور نگریخت و تا اوایل سال 1358 هم به ریاست خود در مدرسه البرز ادامه داد. اما بعد از مهندس بازرگان رئیس دولت موقت خواست فرد دیگری را جایگزینش کند، «تا وي بتواند براي معالجه چشمش به خارج كشور برود. دكتر مجتهدي پس از عمل چشم در ژنو به ايران بازگشت، اما در سال 61 مجدداً براي معالجه نوه‌اش كه از بدو تولد دچار عارضه قلبي بود به خارج كشور رفت. در اين ايام دكتر مجتهدي خود نيز دچار نارسايي قلبي شد و چند بار سكته قلبي را پشت سر گذاشت و سرانجام در سال 1376 در شهر نيس دار دنيا را وداع گفت.» مجتهدی وصیت کرده بود تا پیکر او را در زادگاهش به خاک بسپارند. اما با مخالفت آتنا (همسر فرانسوی‌اش) در همان‌ شهردفن شد. آن‌چه که دکتر را رنجور و در 89 سالگی عقربه زندگی‌اش را متوقف کرد، مرگ دخترش بر اثر ابتلا به سرطان بود.

دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران (به مدیریت و مسئولیت آقای عباس سلیمی نمین) در بخش تلخيص و بررسي كتب تاريخي، گزيده‌اي از كتاب «خاطرات دكتر محمدعلي مجتهدي» را به نقد كشيده است. در پایان این نقد آورده است:

«هرچند برخي معتقدند علت برخورد قوي وي (مجتهدی) با مردان محمدرضا پهلوي همچون شريف‌امامي، رياضي، علم و... علاوه بر نازل بودن سطح دانش آنان، عضويت رئيس مدرسه البرز در فراماسونري فرانسه بود و درواقع با برخورداري از چنين پشتوانه‌اي وي مي‌توانسته اين‌چنين با قدرت در برابر مفاسد درباريان بايستد، اما به نظر نمي‌رسد اين استدلال چندان جامعيت داشته باشد؛ زيرا حتي با اين فرض آقاي مجتهدي مي‌توانست در صورت تمايل وارد زد وبندهاي سياسي و اقتصادي شود و منافع شخصي خود را بيشتر تأمين كند، در حالي كه آقاي مجتهدي با هر پشتوانه‌اي كه داشت خود را از روابط حاكم بر مناسبات رايج اقتصادي، سياسي و... دور نگه‌داشت و به طور چشمگيري از اين پشتوانه به منظور تقويت شيوه مديريتي خود بهره جست و همواره تلاش كرد تا در سلك يك شخصيت علمي و دانشگاهي محفوظ بماند

گفتنی است، دانشگاه صنعتی شریف به پاس خدمات دکتر مجتهدی کتابخانه دانشگاه را به‌نام وی نام‌گذاری کرده است. از مدرسه البرز هم اکنون به «دبیرستان ماندگار البرز» یاد می‌شود، درحالی که ذکر نام دکتر مجتهدی در آن ممنوع است، این سؤال بزرگ در ذهنم نقش می‌بندد، که این مدرسه چه روند و روالی را در مسیر تاریخ پیموده که ماندگار شده است؟ می‌پرسم، با حذف تاریخ و بخشی از هویت فرهنگی، برای خود چه شناسنامه‌ای دست‌وپا خواهیم کرد؟!

خدا را شکر می‌کنم که هنوز بزرگانی از سر صدق و انصاف برای شناخت خادم از خائن در این مرز و بوم تلاش می‌کنند، و قدر خدمت‌گزاران را می‌دانند، چنانکه در مهر 1387 «چهار نهاد علمي - كانون فارغ‏التحصيلا‌ن دبيرستان البرز، دانشگاه صنعتي شريف، دانشكده فني دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتي اميركبير - در آخرين روزهاي ماه مهر، صدمين سالروز تولد دكتر محمدعلي مجتهدي‌گيلا‌ني را در تالا‌ر شهيد چمران دانشكده فني دانشگاه تهران گرامي داشتند. در اين مراسم غلا‌معلي حدادعادل رئيس كميسيون فرهنگي مجلس، علينقي مشايخي، لطف‌الله مكرمي، بهزاد اشتري و همایون خرم سخنراني كردند.

در ابتداي اين بزرگداشت غلا‌معلي حدادعادل ضمن تجليل از مقام علمي دكتر مجتهدي گفت: «ما در ايران با مساله مديريت آموزشي روبه‌رو هستيم. هيچ كشوري به تحول مثبت و پايدار نمي‌رسد مگر داراي مديريتي صحيح در همه سطوح آموزشي باشد. ارزنده‌ترين خدمت دكتر مجتهدي اين بود كه تنها به كار علمي نپرداخت، بلكه مديريت را با علم تركيب كرد. افراد شاخصي همانند دكتر مجتهدي هم بودند كه فقط و فقط تدريس مي‌كردند، اما دكتر مجتهدي نگاه ملي داشت؛ همزمان كه در دانشگاه تدريس مي‌كرد، اداره دبيرستان را هم برعهده داشت؛ اين همزماني از بينشي صحيح حكايت مي‌كرد. وي دبيرستان را پايه دانشگاه مي‌دانست و نظر به اين امر تنها به استادي دانشگاه اكتفا نكرد، بلكه مديريت يك دبيرستان باسابقه و بزرگ را هم برعهده داشت؛ مدرسه‌اي كه هنوز در ايران همتايي ندارد.»

رئيس سابق مجلس شوراي اسلا‌مي همچنين يادآور شد: «مجتهدي از عالي‌ترين دبيران پايتخت دعوت كرد و در عين حال سختگيري پدرانه‌اي براي تربيت عالي دانش‌آموزان در پيش گرفت. نتيجه اين نوع مديريت اين بود كه 20 سال بعد، زماني كه تصميم بر اين شد دانشگاه دولتي تاسيس شود، از او خواستند دانش‌آموزان خود را جمع كند تا در يك كارزار علمي، پايه دانشگاهي بزرگ را بنا نهد. در واقع بذري را كه در البرز افشانده بود در دانشگاه صنعتي درو كرد. او دانشگاهي تاسيس كرد كه امروز چرخ صنعت ما به دست فارغ‏التحصيلا‌ن آن دانشگاه مي‌چرخد.»

حدادعادل افزود: «بعد از انقلا‌ب كمتر كابينه و دولتي داشته‌ايم كه اعضاي آن از فارغ‌التحصيلا‌ن دانشگاه صنعتي‌شريف نباشند. دست‌كم در سطح معاونت وزير افراد زيادي از فارغ‌التحصيلا‌ن اين دانشگاه به كار مشغول بوده‌اند. چنين دانشگاهي كه چندين هزار دانشجو مي‌پذيرد، سرمايه‌اي براي كشور است. اين درسي است كه ما بايد از مجتهدي بياموزيم.»

او در پايان سخنان خود گفت: «ما به اين مرد خدمتگزار و مردان شبيه به او احترام مي‌گذاريم. اگر امروز مي‌توانيم انرژي هسته‌اي داشته باشيم مديون زحمات اين فرهيختگان هستيم. اگر تلا‌ش جوانان ما به ثمر رسيده بدين علت است كه آنها روي شانه‌هاي افرادي ايستاده‌اند كه در گذشته خود را براي اين كشور فدا كرده‌اند

برگزاری این مراسم در تالار شهید چمران مرا به یاد خاطره‌ای از شهید چمران که یکی از شاگردان دکتر مجتهدی بود انداخت:

«مدیر دبستان با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که حیف است مصطفی در آن جا بماند. خواستش و به‌ش گفت برود البرز و با دکتر  مجتهدی  نامی که مدیر آن جاست صحبت کند. البرز دبیرستان خوبی بود،ولی شهریه می گرفت. دکتر چند سؤال ازش پرسید. بعد یک ورقه داد که مسئله حل کند. هنوز مصطفی جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر گفت «پسر جان تو قبولی. شهریه هم لازم نیست بدهی.»(۱)

وقتی از سرِ درد به تماشای فیلمی شامل گوشه‌هایی از سخنرانی شنیدنی دکتر مجتهدی در بهار سال ۱۳۶۷ در برابر گروهی از دانش آموختگان ایرانی در لس‌آنجلس آمریکا نگریستم و گوش دادم اشک در چشمانم حلقه زد:

«خانم‌ها و آقایان محترم! فرزندان عزیزم! از این همه محبت که لیاقتش را ندارم، سپاس‌گزارم.... ثروت مملکت نفت نیست، ثروت مملکت مس نیست، ثروت مملکت طلا نیست، ثروت مملکت مغزهایی است، برجسته و خدمت‌گزار و فداکار. ثروت مملکت جوان‌های مملکت هستند.... شما هریک باید به‌نوبه خودتان به ایران عزیز به وطن عزیزمان خدمت کنید. آرزوی من خدمت شما به مملکت‌تان است. مملکت‌تان به وجودتان احتیاج دارد. به [این‌که] کی مملکت را اداره می‌کند، کاری ندارم. من از اول سیاسی نبودم و نیستم، ایده‌آلم در مدرسه البرز این بود که با تربیت مغزهای جوان، این مملکت نجات یابد. با حزب و دسته [سیاسی] نمی‌توان مملکت را نجات داد، فقط با راستی و درستی، با حقیقت، بدون غل‌وغش. این کار معلمین شما بود.... یک وصیتی دارم: به بچه‌های‌تان فارسی یاد دهید، بچه‌های شما باید فارسی یاد بگیرند، شما مال ایرانید. دلم می‌خواهد مملکتم با دست شما آباد گردد

سردبیر


۱- کتاب چمران / رهی رسولی فر / انتشارات روایت فتح



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

18 ارديبهشت 1392
فریبا
نکته مورد اختلاف همان است که همواره از آن سخن گفته شده: گاهی اوقات کسانی که تخصص دارند، تعهد ندارند و کسانی که تعهد دارند، تخصص ندارند!
مجتهدی تخصص داشت و مثل هر انسان دیگری کشور و مردمش را در اندازه خودش دوست داشت، اما فاقد تعهد مورد نظر آن روحانی خشمگین بود! حال باید دید در قضاوت به کدام وجه توجه می کنیم؟ مثل دکتر حداد وزن علمی وی را در نظر می گیریم یا مثل آن روحانی محترم عصبانی تعهد وی برای مان مهم است؟

18 ارديبهشت 1392
مظفر شاهدی
نوشته بسیار زیبا و دلنشین و البته سلیسی بود. از نویسنده محترم آن (جناب سردبیر) صمیمانه قدردانی می نمایم. برای جناب آقای محسن کاظمی پژوهشگر توانا و فرهیخته هم سپاسگزارم و برایشان آرزوی توفیق روزافزون دارم؛ در عرصه تاریخ شفاهی، جناب کاظمی آثار فاخر و پرارزش متعددی به جامعه علمی کشور تقدیم کرده اند.

18 ارديبهشت 1392
امامی
من فکر نمی کنم جای این نوشته در سایتی که جهانی شده است باشد.

19 ارديبهشت 1392
سعیده مرتجائی
سلام، اطلاعات ارزشمندی در مورد دکتر مجتهدی بیان کردید که برای من که به شخصه شاید به لحاظ سنی با ایشان آشنایی نداشتم جالب بود، البته برخی از لینک ها باز نمی شدند.تشکر از جناب سردبیر و برای جناب کاظمی یک بیت از حافظ : گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید ، گو تو خوش باش که ما گوش به ناحق نکنیم ، به امید افزایش آگاهی و مهرورزی برای همه ایرانیان. موفق باشید.

21 ارديبهشت 1392
مرتضی یاوری
من به عکس آقا یا خانم امامی فکر می کنم، اگر قرار باشد این مباحث در این سایت نباشد پس کجا باید باشد؟ من به خودی خود از این گزارش لذت بردم. یعنی به اطلاعاتم افزوده شد. چرا که تا امروز از وجود چنین انسانی (دکتر مجتهدی) با این همه خدمات علمی و فرهنگی بی ‌خبر بودم.
سرافراز باشید

22 ارديبهشت 1392
محمدکاظم کاظمی پور
جناب مستطاب محقّق فرزانه و ارجمند آقای محمد کریمی
با سلام و احترام
محمدکاظم کاظمی پور هستم و دانش آموخته البرز...
برایتان می نویسم نه برای اینکه یاد من کردید بلکه انا نحن نزلنا الذکر و ... او یاد همه ما هست و این برای من و شما کافی است.
عزیز دلم، قربانت شوم!
آنچه نوشته ای، خاطرات دور گذشته ی خود ندان! دلنوشته شما ذکر واجب الوجود بود تا تاریخ نگاری و شاید به قول آن عزیز، جایش در سایت تاریخ نگاری نبود!! ... خیلی که در خود منجمد می شوی، می پنداری که واقعا صدای آژیر و اعلام وضعیت قرمز و به زیر نیمکت‌ها و زیرزمین های مدرسه رفتن، آقای شعبانی و... به چه درد تاریخ شفاهی ایران می خورد!! اما پس این همه التماس و خواهش حضرت پروردگار که: بنده ی من بیا بنشین پاهایت را دراز کن میخواهم برایت قصه بگویم، برای چیست!؟
برادر من! صداقت شما در ترسیم پرواز روح تان (و نه تنها تحرک محدود پنجره‌ی ذهن و خیال) مثال زدنی است. تاریخ نگاری تان را تبریک می گویم. حفظ این آب و هوا، تمنای همیشگی تان باشد.
تقریبا هفتاد سالی هست که اروپائی ها مدارک مهمی از تجاوزات و شناعت های کلیسا در ایام افول دین در اروپا به نمایش همگان گذاشته اند و از بیان این بخش کثیف از تاریخ خود ابائی ندارند. به نظرم دریافته اند که همواره ذکر اشتباهات تاریخی، سازنده تر از فراموشی آن است و این راز صداقت در تاریخ نگاری است. ولی ای کاش به احترام و اهتمام کافی در حفظ تاریخ سایر ملل نیز پایبند بودند ...یا مثلا فرض کنید اگر امروز نبود آنچه از کیفیت ریز به ریز ظلم ها و ستم هایی که به خاندان جلیل القدر نبوت و امامت در قالب مقتل ها و ... آمده، چه میشد! راست می گوئی که با حذف تاریخ و بخشی از هویت فرهنگی، نمی توان برای خود شناسنامه‌ای جعلی دست‌وپا کرد؟!

اما یادت باشد که ما حساب و دیفرانسیل نداشتیم وای کاش بیشتر به ما سخت می گرفتند...!
همچنین اگر قرار است لینک فهرست اعلام و افراد و مکانها فعال باشد بهتر است برای همه ی آنها فعال باشد... شهید چمران، غلا‌معلي حدادعادل، علينقي مشايخي، لطف‌الله مكرمي، بهزاد اشتري و...

به پژوهشگر عصر و زمان، کاظمی حفظه الله، سلام برسان. همو که رشته‌ی خیالت را پاره و به میان جمع پرتابت کرد. میدانی که این رسالت همیشگی اوست. به ایشان بفرمایید وقتی هشدار می دهند که فقط در چارچوب روز معلم صحبت کند، خیالشان راحت باشد چون به استناد همه اندیشمندان دینی و غیردینی، صحبت درباره تعلیم و تربیت انسان در واقع صحبت درباره همه حیات و وجود است أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ... همچنین وقتی در تاریخ پژوهش می کنید نمی توانید تاریخ سیاسی و تاریخ اجتماعی را نادیده بگیرید خصوصا اینکه تاریخ موردبررسی شما، معاصر باشد، ضمن اینکه همیشه چیزی هست که به احترام آن بایستی به تکلیف خود عمل کنید و آن احترام انسان و صاحب انسان است. گفتن از ابوالحسن خانعلی ها بهانه ای است برای اینکه بگوییم : عزیزان من! به خود ظلم نکنید. وقتی شنیدم جلسه را ترک نکردید یاد مرحوم مدرس افتادم. به نظرم سیلی خوردن، اولین تمرین تاریخ نگاری سیاسی اجتماعی است.
وقتی خواندم : نوشته‌ای از روحانی مدرسه که «تربیت باید قرآنی باشد» ... ناخواسته کمی خندیدم . اولا این جمله از کلام حضرت امام خمینی (ره) است (صحيفه نور ،ج ۱۵،ص 250 ،۱۸/۹/۶۰ ) ضمن اینکه ایشان نیز از کلام وحی و نبوت دریافته اند.
محمدجان با این اوصاف بعید می دانم هنوز هم به خانه برگشته باشی! آخر میدانی که این دنیا خانه ی ما نیست! محکم باش و اندوه بخود راه مده که اینها همه شرط رشد است.
اگر مثل سران قریش، تعصب و لجاجت را کنار نگذاریم و در کوران حوادث بلبشوی سال 1357 شمسی باشیم، عضو هیئت علمی چندین دانشگاه دولتی بودن، داشتن پست های متعدد دانشگاهی، دریافت تقدیرنامه ها ونشان های مختلف از وزیران و مقامات وقت، عضویت در مجامع علمی بین المللی خصوصا اروپا و آمریکا و از همه مهمتر تحصیل و زندگی در خارج ، هر یک نشانه های محکمی است برای خائن بودن و همکاری با ساواک!!!... و کیست که نداند امروز فرزندان کدام سران نظام، تحصیلات تکمیلی شان را در کدام کشور اروپا آمریکایی ادامه نمی دهند! روزی هم در حوزه های علمیه لیوان فرزند امام را بخاطر تدریس فلسفه، آب می کشیدند! خوب با این افکار نمی شود حربن یزید ریاحی ها را بخشید و یا حضور و همکاری شهیدان: بهشتی، مطهری ، رجائی، باهنر و دیگران را در ساختارهای تعلیم و تربیت قبل از انقلاب توجیه کرد! به قول استاد مجتهدی تهرانی بهتر است از خود بپرسیم: واقعا" چرا داش مشتی ها عاقبت بخیر می شدند؟!
اینکه نگران تعلیم و تربیت فرزندان این کشور هستید، خوب است. به همه بگویید نگران باشند که وقت تنگ است! اما وقتی صاحب منصب و قدرتی از مدیریت آموزشی می گوید، بیشتر از نگرانی، خشمگین می شوم!
با نگاهی به فرمایشات استاد گرامی جناب آقای دکتر حدادعادل، باید بگویم که با مصائب گرایش های کورکورانه تقسیم پست های کاری و خصوصا مدیریت های میانی کشور بر اساس نام و عنوان دانشگاه یا مدرسه خاص، آشنا هستم و نمی پسندم...این هم درسی است که ما باید از مجتهدی ها بیاموزیم: ثروت مملکت، مغزهایی است، برجسته، خدمت‌گزار و فداکار... همین! تمام شد.
ارادتمند
دوست همیشگی و هم نیمکتی شما
محمدکاظم کاظمی پور

22 ارديبهشت 1392
محمد کریمی
محمدکاظم عزیز،
سلام، همکلاسی.
کاش برمی گشتیم به همان ایام مدرسه و بی خبری از دنیای آدم بزرگ ها؛ کاش بر می گشتیم به همان صف ناهار در سلف مدرسه برای خوردن یک ساندویچ ده تومانی؛ کاش بر می گشتیم به روزهای اردوی مشهد و بگو بخندهای شبانه در کوپه هایی قطار درجه دو؛ کاش بر می گشتیم به حقیقتی که آن روزها در چنگمان و امروز از دستمان رسته است؛ کاش...
شرمنده ام کردی با این همه القاب و انساب که شایسته هیچ کدامش نیستم، مگر همکلاسی و هم نیمکتی. گذر زمان خیلی چیزها را در خاطرم مبهم کرده است، نام درس ها را با خطا به یاد دارم. شاید از این رو که من مهندسی را چون تو تمام نکردم و راهم را بیشتر در میان حروف دنبال کردم تا اعداد و فرمول ها.
خیلی وقت بود که نوشته ای از تو نخوانده بودم. شاید آخرین بارش در دوران کلاس چهارم دبیرستان بود، در درس ادبیات با آن استاد با اخلاقمان که دریایی از معرفت و شعر و ادب بود؛ نامش را به خاطر ندارم، خدا رحمتش کند اگر رفته، و اگر هست خدا حفظش کند.
کاظم عزیز، گمان نمی کردم یک مهندس مکانیک جامدات زبردست چون تو، چنین قلم توانایی داشته باشد. خدا بر توانش بیافزاید. این توانایی مرهون زحمات همان اساتید زبردستی است که در کلاس ها چهل نفری البرز به خاطر ما فرسوده شدند و به خاطراتمان پیوستند.
برایت آرزوی موفقیت دارم و سعادت.
قربانت،
محمد

24 ارديبهشت 1392
موسی خان
لحن وگفته های آقای دارابی حکایت از اطلاعات بسیار ناقص او دارد که به احتمال زیاد از طریق شنیداری به دست آورده است نه مطالعه و تحقیق.امیدوارم به آن مرتبه برسیم که هیچ اظهارنظری را بدون تحقیق علمی ومستند بیان نکنیم. از سردبیر محترم و آقای کاظمی به خاطر سخنرانی جالب و گزارش جذاب سپاسگزاری می کنم

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.