اشاره: در یادداشت هفته شماره 57 و 58، تأملات کتابدارانه پیرامون تاریخ شفاهی، نوشته نصرتالله صمدزاده، آورده شد. در این شماره یادداشت ایشان را در بخش مقالات می خوانیم:
تخصیص موضوع (1)
فراوانی رشتهها، گرایشها و تخصصهای گوناگون ذیل دانش بشری در دورههای تاریخی به یک اندازه نیست. هر چه به زمان حال نزدیکتر میشویم آنها تعدد و تنوع بیشتری مییابند و هر رشته از دانش، با گرایشهای کوچکتر، خاصتر میشود. یعنی از شاخههای بزرگتر دانش، همواره شاخههای کوچکتری جدا، و پیوسته سطح تخصصیتری تشکیل میشود. این سلسله همچنان ادامه داشته و خواهد داشت.
در ردهبندی دانش و تفکیک موضوعی شاخههای متنوع آن، هنگامی که نسبت موضوعات با یکدیگر سنجیده میشود الزاماً تخصیص هر موضوع از یک شاخه بزرگتر، به معنای تقسیم آن شاخه به دو یا چند بخش موضوعی نیست. یعنی جمع «موضوعات خاص» همواره مبین تمامیت «یک موضوع عام» نیستند و همواره احتمال تخصیص جدیدی از آن موضوع عام وجود دارد و انتهایی برای آن متصور نیست.
در مقابل این روند منطقی ردهبندی دانش، آنچه که در فرهنگ شفاهی و مکتوب ایرانزمین و زبان فارسی اتفاق افتاده مؤید آن است که تلاش شده، تخصیص برخی اصطلاحات و مفاهیم، با ساخت متضاد لفظی آنها، مبین تقسیمات کامل مفهوم بزرگتر باشد. انگار، بدون توجه به معانی برخی اصطلاحات بهوجود آمده، همواره این تلقی وجود داشته است که پس از تخصیص و ساخت اصطلاح جدید، قسمت مکمل واژه بهوجود آمده، متضاد لفظی آن است بدون ملاحظه اینکه شاید واژه جدید، منحصر به فرد بوده و مقابلی نداشته باشد. مثلاً توجه کنید به ترکیبهایی که با واژگان «بد» و «سیاه» ساخته شده است همچون «چشم بد» و «سیاهنمایی»؛ اصطلاحاتی که مفهوم آنها متفاوت از معنای تحتاللفظیشان است در حالی که پس رواج آنها در جامعه و جاافتادنشان در فرهنگ، ترکیباتی برای اضداد آنها، با استفاده از واژگان «خوب» و «سفید» ساخته شده که بیمسما هستند.
این ویژگی فرهنگی، و چرایی ساختهشدن چنین واژگان بیمسما در فرهنگ ما، نیازمند انواع بررسیهای جامعهشناختی و زبانشناختی است. این یادداشت در پی آن نیست بلکه ناچار است برای پرداخت مبحث «تخصیص موضوع» از این مسیر بگذرد. شاید مثال زیر، این مبحث را گویاتر کند. ذکر این مثالها، به معنی درستی یا نادرستی آنها نیست بلکه توجه دادن خواننده به وجود چنین ویژگی فرهنگی است.
«چشم بد» تخصیصی از «نگاه» است، به معنی «نگاهی که شور است و قصد آسیبزنندگی دارد» و این عبارت مشهور اجتماعی «بر چشم بد لعنت» نشاندهنده تلاش برای دفع این شرّ است. اگر در پیرامون خود توجه کنیم عبارت دیگری نیز پیدا خواهیم کرد: «بر چشم خوب رحمت»، که مبین آن است بخشی از جامعه معاصر، به هر دلیل، احتمالاً تلاش کرده «لعنتگزاری» را منسوخ کند و عبارتی درست کرده که برآیند آن «تقسیم» نوع نگاه به دو بخش بد و خوب است. در حالی که «نگاه خوب» اعتبار وجودی و تعیینکنندگی ندارد و بیمسماست. همچنین توجه کنید به «سفیدنمایی» در مقابل «سیاهنمایی»؛ یا «کجاآباد» در مقابل «ناکجاآباد»؛ شخصاً در چند یادداشت و مقاله فرهنگی از رؤیت واژه «کجاآباد» متعجب شدم!
ظاهراً همین خصیصه فرهنگی در مناسبات علمی ما هم رسوخ کرده است. برخی نمودهای آن، در گونهشناسی نوشتارها، بهویژه در ادبیات و تاریخ مشهود است. مثلاً «داستان کوتاه» (short story) تخصیصی از گونه «داستان» است. اما در ادبیات فارسی تلاش شده با عبارت «داستان بلند»، داستان به دو بخش کوتاه و بلند تقسیم شود در حالی که در زبان انگلیسی، که زبان مبداً این اصطلاح است عبارتی با عنوان ««لانگ استوری» (long story) برای داستان بلند وجود ندارد. گرچه تخصیصهای دیگری نیز مثل «رمان» (novel) و «داستانک» یا «داستان کوتاه کوتاه» (short short story) وجود دارد، اما مقصود از بیان این مثال، توجه به ساخته شدن یک واژه با پسوند «بلند» در مقابل اصطلاحی دارای پسوند «کوتاه» است.
به هر حال این ویژگی فرهنگی، به دستهبندی مفاهیم در حوزههای علمی سرگذشتپژوهی و تاریخنگاری و نامگذاری آنها نیز تسری پیدا کرده است. از این منظر، به اصطلاح «تاریخ مکتوب» در مقابل «تاریخ شفاهی» میتوان اشاره کرد. که بدون توجه به مفهوم هر کدام و عدم سنخیت آنها با یکدیگر، چنین تلقی شده تاریخ شفاهی مکمل تاریخ مکتوب است و بالعکس! در حالی که در یادداشتهای پیشین توضیح داده شد که «تاریخ شفاهی گونهای از تاریخنگاریها محسوب نمیشود» و روشی برای مطالعه و فراهمآوری منابع اطلاعاتی در تحقق تمام گونههای نوشتاری است که یکی از آنها «تاریخ» است. نیز، منظور از تاریخ، در گونهشناسیها، همان تاریخ مکتوب است و «مورخ» یا «تاریخنگار» برای تهیه متون تاریخی، از تمام روشها، که یکی از آنها «روش تاریخ شفاهی» است بهرهمند بوده و خواهد بود. همچنین اصطلاح جدیدی، متأثر از همین ویژگی، با عنوان «مورخ شفاهی» در مطالب منتشره خودنمایی میکند که نشانگر آن است این حوزه تخصصی، بدون توجه به کجی برخی از خشتهای گذاشته شده، همچنان خشت روی خشت میگذارد.
در روش کتابخانهای، که بهنوعی متأثر از روشهای فلسفی است، تفکیک، تخصیص و تعیین موضوعات، با دستهبندی آنها در مسیر استقرا قرار دارد. یعنی ابتدا موضوعات،فراوانی و تعدد پیدا کردهاند و سپس کارشناسان، پس از احصا، آنها را دستهبندی میکنند. با توجه به مطالب پیشین، به نظر میرسد فراوانی تعدادی از واژگان و اصطلاحات در حوزه تاریخ شفاهی، که درستی آنها محل اشکال است، کمکی به کتابخانهای شدن آنها نخواهد کرد مگر آنکه بررسیهای بومی، در کنار مطالعات بینالمللی قرار گیرد، و همان گونه که زبان کتابداری، زبانی جهانی است واژهسازیها و تعیین اصطلاحات در رشتههای تخصصی، با ملاحظه نظایر جهانی همراه باشد.
14 بهمن 1390
نصرتالله صمدزاده
کتابدار کتابخانه تخصصی جنگ حوزه هنری
nsepost@gmail.com