|
|
جستجو
|
![](http://oral-history.ir/pic/thumbnail.php?filename=10666) ششمین نشست مجازی تاریخ شفاهی ایران شیوههای تدوین و نگارش تاریخ شفاهی – 1ششمین نشست تاریخ شفاهی در کلابهاوس و رومِ تاریخگر در روز شنبه 25 دی 1400 با مدیریت دکتر مهدی فراهانی منفرد و اجرای خانم مصفا برگزار شد. در این نشست دکتر ابوالفضل حسنآبادی، دکتر حبیبالله اسماعیلی، دکتر سید محمود سادات بیدگلی، دکتر جواد عباسی، دکتر مهدی ابوالحسنی ترقی، علیمحمد زمانی، دکتر اشرف و دکتر نازیلا خلخالی در باب تدوین و ویرایش در تاریخ شفاهی سخن گفتند.
![](ohwm_images/2/more.jpg)
![](http://oral-history.ir/pic/thumbnail.php?filename=10657) سیصدوسیوچهارمین برنامه شب خاطره -4در ادامه برنامه، مجری به معرفی کتاب «جهنم تکریت» پرداخت. این کتاب که درباره خاطرات آزاده سرافراز، مجتبی جعفری از دوران اسارت در اردوگاه است، توسط دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری (انتشارات سوره مهر) در دویست و ده جلد به چاپ رسیده است. نویسنده این کتاب بیان کرد: دوستانی اینجا هستند که ده سال در اسارتگاه دشمن بودهاند و هر کدام مثنوی هفتاد من کاغذی از آن دوران با خود دارند. اما ما کجا و شهدایی که جانشان را در کف دست گذاشتند و ما واماندگان جبهه و جنگ را برای روایتگری خاطرات پشت میکروفون و دوربین جا گذاشتند کجا؟! گلایهای از خدای بزرگ نیست. اما واماندن اتفاقی سخت است.
![](ohwm_images/2/more.jpg)
![](http://oral-history.ir/pic/thumbnail.php?filename=10658) نگاهی به کتاب «ماه و پروین»خاطرات همسر سردار شهید جلال ذوالقدرروی جلد کتاب با طرحی از ماه و گُلوبُته در زمینهای به رنگ سبز مزیّن شده و در پشت جلد نیز بندی منتخب از متن این خاطرات دلالت بر اندیشۀ شهادتطلبانه دارد: «عصرهنگام حجتالله کولهبارش را برداشت و در میان سلام و صلوات و بوی اسپند و بوسیدن قرآن خداحافظی کرد و رفت. وقتی همسر و مادرش اصرار کردند بیشتر بماند گفت که میخواهد شیرینی بخرد و قدم نورسیدهاش را با رزمندهها جشن بگیرد. همه میدانستند که شیرینی و جشن بهانه است و او دارد خودش را به ادامۀ عملیات بدر میرساند.»
![](ohwm_images/2/more.jpg)
![](http://oral-history.ir/pic/thumbnail.php?filename=10664) خاطرات مهدی چمرانمهدی چمران، جانشین فرمانده ستاد جنگهای نامنظم و برادر شهید دکتر مصطفی چمران، مهمان صدوهشتادوسومین برنامه شب خاطره(تیر 1388) بود. او درباره تماس خود با حاج سید احمد آقا و بازگو کردن حوادث پاوه، حواشی رادیوهای خارجی و دستور امام خمینی(ره) برای آزادسازی پاوه خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
![](ohwm_images/2/more.jpg)
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
![](ohwm_images/2/feuilleton.jpg) ![](http://oral-history.ir/pic/showpic.php?filename=10656) اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-5
مرتضی سرهنگی
روز سردی بود و درگیری نسبتاً شدیدی جریان داشت. ظاهراً یک عملیات نفوذی موضعی از طرف شما میخواست صورت بگیرد که نشد زیرا آتش ما سنگینتر بود و توانست پیشروی نیروهای شما را متوقف کند. در این معرکه چند ساعته و کمثمر، ما کشته و مجروح قابل توجهی دادیم. از تلفات شما خبر ندارم ولی یک پیرمرد بسیجی اسیر ما شد ـ با تمام تجهیزات. وقتی افراد متوجه این پیرمرد گشتند همه برای تماشا دورش جمع شدند. او را به یکدیگر نشان میدادند و مسخره میکردند. پیرمرد محاسن سفید و صورت استخوانی داشت. او با نگاههای نافذش افراد ما را وادار کرد دست از مسخرهبازی بردارند. برای لحظهای جمع ما و اسیر شما ساکت شدند. پیرمرد ایستاده بود و حرفی نمیزد. چند نفر آماده شدند او را به چادر فرماندهی ببرند. ناگهان پیرمرد زد زیر گریه. ما گمان کردیم که این گریه به علت ترس از ماست و چندتایی هم حتی سعی کردند او را آرام کنند ولی او اجازه نداد.
یکی از ما که مختصری فارسی میدانست به پیرمرد گفت: «چرا گریه میکنی؟ گریه نکن.»
![](ohwm_images/2/more.jpg) ![](ohwm_images/2/banner.jpg)
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|