|
|
جستجو
|
![](http://oral-history.ir/pic/thumbnail.php?filename=8119) طراحی و تهیه دانشنامه دیجیتال دفاع مقدسقائممقام مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری از طراحی و تهیه دانشنامه دیجیتال دفاع مقدس در این مرکز خبر داد و گفت: سایتی هم به زبان انگلیسی درباره تاریخ انقلاب اسلامی داریم که به همت طلبههای خارجی حوزه علمیه قم راهاندازی شده است.
![](ohwm_images/2/more.jpg)
![](http://oral-history.ir/pic/thumbnail.php?filename=8122) انتشار ترجمه عربی کتاب «دسته یک»ترجمه عربی کتاب «دسته یک» با عنوان «الفصیل الاول: ذکریات لیله عملیات (جاده الفاو - امالقصر13/2/۱986م)» در دو جلد توسط «دار المعارف الإسلامیه الثقافیه» چاپ و منتشر شد.
![](ohwm_images/2/more.jpg)
![](http://oral-history.ir/pic/thumbnail.php?filename=8121) خاطرات بهروز بوشهریمهندس بهروز بوشهری، آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان هفتادمین برنامه شب خاطره (3 دی 1377) بود. او درباره شهید محمدجواد تندگویان و چگونگی اسیر شدنش به دست ارتش صدام در آبان 1359 خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
![](ohwm_images/2/more.jpg)
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
![](ohwm_images/2/feuilleton.jpg) ![](http://oral-history.ir/pic/showpic.php?filename=8109) اسراری از درون ارتش عراق-9
ترجمه: حمید محمدی
2ـ انفجار در فرودگاه
همینطور که خبردار به ستون ایستاده و چشمانتظار آمدن ستوانیار گروهان بودیم تا ما تازهواردها را نسبت به گروهان و وظایفی که میبایست انجام دهیم توجیه کند، بدون اینکه گروهبان متوجه شود، یکسره زیرچشمی ساختمانها و محیط اطرافمان را ورانداز میکردیم تا حداقل چشممان به آنها خو بگیرد و آنقدر غریب و نامأنوس در ذهنمان جلوه نکند. فاصله آنجا ـ که تقریباً به وسیله درختهای قد برافراشته پوشیده شده بود ـ تا فرودگاه بینالمللی بغداد زیاد نبود؛ یعنی کمتر از چند کیلومتر ـ حرارت بیش از حد خورشید بعدازظهر آن روز تابستانی، عرق از سر و صورتمان راه انداخته و تشنگی زیاد به لهلهمان انداخته بود. وقتی خبری از آمدن ستوانیار نشد، گروهبان ـ که خودش هم حسابی کلافه شده بود ـ با دادن آزادباش، گذاشت تا روی پاهای خستهمان بنشینیم.
در دوره آموزشی هم خیلی با ستوانیارها تماس داشتیم، ولی آنها آنقدر برو بیا نداشتند. حالات و رفتار گروهبان نشان میداد که حساب این ستوانیار از بقیه جداست و باید حسابی حرفش را خواند، بالاخره پس از یک ساعت انتظار در آن هوای تفتیده، جناب ستوانیار سر رسید. درست همانطور که حدس میزدم چهره زمخت و عبوسی داشت و چشمهایش را به تقلید از افسران بعثی در پشت عینک دودی بزرگی ـ که بر صورت داشت ـ پنهان کرده بود. با فریاد گروهبان، همه در یک چشم به هم زدن خبردار ایستاده و گوشهایمان را برای شنیدن حرفهای ستوانیار تیز کردیم. کلامش را با تهدید و توهین و ناسزا شروع کرد و هماهنگ با کلمات تهدیدآمیزش، دستهای گنده گوشتآلودش را به شدت بالا و پایین میبرد.
![](ohwm_images/2/more.jpg) ![](ohwm_images/2/banner.jpg)
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|