|
|
جستجو
|
 سیصدوهفتادویکمین شب خاطره - 1سیصدوهفتادویکمین برنامه شب خاطره، 6 شهریور 1404 در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه احمد ثقفی، محمدرضا گلشنی و وحید فرجی خاطرات خود را بیان کردند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. راوی اول برنامه، احمد ثقفی، متولد تیر ۱۳۳۶ بود. او که 2 سال در جبهه حضور داشت و در 5 عملیات شرکت کرده بود، سرانجام در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر به اسارت درآمد. وی 7 سال از عمر خود را در اردوگاههای عراق گذراند.

 یادداشتِ واردهزبان و سبک گفتار در روایتهای شفاهیثبت روایتهای شفاهی از روزگار جنگ، نه صرفاً به مثابه ثبت مجموعهای از رویدادها، که همچون پاسداری از میراثی زنده و گرانبهاست؛ میراثی که در تار و پود آن، خاطرات، تجربهها، فرهنگ و باورهای مردانی نهفته است که در کوران حوادث، روح و جان خویش را در راه میهن نثار کردند. این روایتها فراتر از گزارش عملیاتها و رخدادهای نظامیاند...

 خاطره برادرِ شهید هاشمینژادنحوۀ شهادتطرح ترور به دست «جلال و شهاب» دو تن از اعضای سازمان ریخته شده بود. بنا بود کل کلاسی را که هاشمینژاد (از جمله اینجانب برادر شهید که هر روز در کلاس شرکت میکردم) در آن تدریس میکرد، بزنند ولی بعداً متوجه شدند هادی علویان قاتل شهید هاشمینژاد لو رفته است.

 خاطرات داوود شاهکرمداوود شاهکرم، مهمان دویستوچهلونهمین برنامه شب خاطره (شهریور 1393) بود. او درباره گروهک الفرقان خاطره گفت. شاهکرم گفت: متولد زاهدانم. در سال 1380 یک مجتمع تفریحی در زاهدان به نام آمونکنار را احداث کردم. بعد از چند سال مجتمع پیشرفت کرد. در 19 مرداد 1390 توسط گروهک حزب الفرقان به سرکردگی جلیل قنبرزهی ربوده شدم...

وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
  چند تن از دوستانم شهید شده بودند ـ مثل «سعید رشیدی» که پزشکیار گردانمان بود و «مالمیر» مسئول دسته گروهان هجرت ـ یک گروهان از گردان حمزه در جلو محاصره شده بود و بسیاری از دوستان دیگرم در آن گروهان بودند. سطح دژ کوتاه بود، طوری که تیر مستقیم تیربار هم میتوانست بچهها را هدف قرار دهد. سنگینترین اسلحۀ ما خمپاره و آر.پی.جی بود. بچهها با تمام توان میجنگیدند، ولی تعداد تانکها زیاد بود و هواپیماها هم پشت سر هم بمباران میکردند. سروکله بچههای ادوات ذوالفقار و گردان کمیل پیدا شد. یک «مالیوتکا» آوردند. یکی از بچهها که «ریش قرمز» صدایش میکردند با مهارت تمام با «مالیوتکا» کار میکرد. توانست حدود 35 تانک را بزند، ولی با همه اینها تانکها آنقدر زیاد بودند که هر چه بچهها میزدند به جایش چند تانک دیگر سبز میشد.
 
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|