|
شماره 698 | 08 مرداد 1404
|
|
جستجو
|
 سیصد و شصت و نهمین شب خاطره - 3راوی دوم برنامه شب خاطره، سیدامیر عبداللهی، متولد 31 فروردین 1335 از محله چهارصددستگاه نازیآباد بود. او از 16 سالگی به جبهه رفت. سال 1361 با عملیات مسلمبن عقیل، پایش به عملیاتها باز شد و در جبهه ماند تا عملیات کربلای 5 که هر دو پای خود را در جبهه جا گذاشت. برادرش نیز در جبهه شهید شد و به همین علت، راوی دو مدال از دستان حضرت ابوالفضل(ع) دارد؛ یک مدال برادر شهید بودن و دیگری مدال جانبازی.

 اخبار تاریخ شفاهی تیر 1404به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارشها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانههای مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از تیر 1404 را میخوانید.

 به جای گریه، میخندیدراوی: مهین خمیسآبادیوقتی جهاد اعلام میکرد که برای میوهچینی برویم، نمیتوانستیم بچههایمان را توی خانه تنها بگذاریم؛ خیلی کمسنوسال بودند. اینجور وقتها اکبرآقا بنده خدا ماشین بزرگتری کرایه میکرد تا بچهها هم جا شوند. ده بیست تا زن جمع میشدیم و همت میکردیم میوهها را از روی درخت میچیدیم و جعبه میزدیم. غروب که میشد، کامیون میآمد.

 خاطرات فروز رجاییفردکتر فروز رجاییفر، یکی از دانشجویان فعال در جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در سال ۱۳۵۸، مهمان دویستوچهلوپنجمین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1393) بود. او درباره سفر کاروان زائران صلح سوریه خاطره گفت. دکتر رجاییفر گفت: «ما در این سفر، شاهد صحنههای خوشحال و ناراحتکننده بودیم. همانطور که آقای افخمی گفتند، زندگی در دمشق و لاذقیه و حمص جریان داشت.

وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
  شانههای زخمی خاکریز - 8
ساعت ده صبح با ماشین حرکت کردیم برای شناسایی مناطق به تصرف در آمده. رسیدیم به شیاری که جاده زده بودند. سمت چپ جاده، چهار دستگاه کامیون بودکه قبلاً برای عراقیها کار تدارکاتی میکرد. حالا برای بچههای خودی کار تدارکاتی میکرد! جلوتر، جاده مقداری سربالایی داشت که به پنجوین میخورد. بچههای مهندسی با تلاشی پیگیر و طاقتفرسا در دل کوه جاده میزدند. سمت چپ کوه بچههای موتوری مشغول احداث سنگر و محل استقرار آمبولانس بودند. هر چه جلوتر میرفتیم و مجروح میآوردیم، از اورژانس دورتر میشدیم. به اندازه دو ساعت از اورژانس دور شده بودیم. وقتی برگشتیم بچهها دورم را گرفتند. آنها فکر میکردند من شهید شدهام. اما بعد فهمیدم که مرا با «پیری» اشتباه گرفتهاند. «پیری» اولین شهید مرحله سوم والفجر ـ 4 در لشکر ما بود.
 
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|