|
|
جستجو
|
آموزش تاریخ شفاهی نباید متکی به فرد باشدامروزه آموزش به عنوان یکی از مباحث کلیدی تاریخ شفاهی، مورد توجه کارشناسان این حوزه است. به گفته دکتر «علی ططری»، آموزش تاریخ شفاهی، نیازمندِ جریانسازی در دانشگاههاست تا با تصویب نظامنامه و دستورالعمل باعث شود، آموزشِ این علم، متکی به فرد نباشد و با کوچکترین تغییر در فضای سیاسی و اقتصادی کشور دچار بحران نشود. آنچه در این مصاحبه خواهید خواند، بررسی چالشها، بحرانها و فواید آموزش در حوزه تاریخ شفاهی است.
سیصدوشصتمین شب خاطرهسیصدوشصتمین برنامه شب خاطره، با عنوان «یادواره شهدای غریب در اسارت» با یاد 12 شهید غریب شهرستانهای استان تهران، 1 شهریور 1403 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. در این برنامه سرهنگ مجتبی جعفری، محمدجواد زمردیان و مهندس سعید اوحدی به بیان خاطرات خود پرداختند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت. راوی اول شب خاطره، سرهنگ مجتبی جعفری متولد ۱۳۳۹ بود.
اخبار تاریخ شفاهی آبان 1403به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارشها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانههای مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از آبان 1403 را میخوانید. ◄ کتاب «آن سوی دیوار» خاطرات حبیبالله بیطرف، یکی از سه ایدهپرداز اولیۀ تسخیر سفارت آمریکا به کوشش محمد محبوبی و توسط انتشارات سوره مهر در 232 صفحه منتشر شد.
خاطرات حاج ابوالفضل الماسیاز مبارزان انقلاب اسلامی در قمسلامتی همۀ رزمندههای اسلام بلند صلوات: «اَللّهُمَ صَلّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم.» این صدای زنهایی بود که در خانۀ ما جمع شده بودند و کمکهای مردمی به جبهه را جمعآوری میکردند. پاییز سال 1359 جنگ تازه شروع شده بود و سیل کمکهای مردمی به سوی جبههها راهی میشد. خانۀ ما از حضور خانمهایی پر میشد که صبح تا شب آذوقهها را بستهبندی میکردند. گوشهای از خانه چند نفر مشغول پاک کردن سبزی میشدند و کمی آنطرفتر چند نفر دیگر آجیلها را در پاکتهای کوچک میریختند. دختربچهها نیز با هم در چیدن این بستهها در کارتنهای بزرگتر کمک میکردند.
خاطرات محمدرضا گلشنیمحمدرضا گلشنی، سرباز آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان دویستوسیوسومین برنامه شب خاطره (اسفند 1391) بود. گلشنی درباره زیارت کربلا در دوران اسارت، خاطره گفت. او گفت: «بعد از اینکه قطعنامه قبول شد، اسیران را گروه به گروه به کربلا بردند. ما را با ماشین از اردوگاه به موصل بردند. بعد سوارِ قطار شدیم به بغداد رفتیم. از آنجا با ماشین ما را به کربلا و زیارت بردند. در حرم امام حسین(ع) هم با مسلسل ایستاده بودند.»
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 125
دو تا از این سربازها تقریباً بیست ساله بودند و یکی حدود سی سال داشت. و هر سه آرپیجی و یک تفنگ داشتند. آنها را به مقر تیپ سیوسه آوردند. سرتیپ ایاد دستور داد آنها را همانجا اعدام کنند. اعدام این سه نفر سرباز به عهده ستوانیار زیاره اهل بصره بود که من خانه او را هم بلد هستم. خانهاش در کوچهای است به نام خمسه میل که خیلی معروف است. در ضمن این ستوانیار جاسوس حزب بعث بود. او افراد ناراضی را به فرمانده معرفی میکرد. سه نفر سرباز شما را از مقر بیرون آوردند و ستوانیار زیاره آنها را به رگبار بست و هر سه را به شهادت رساند. آنها را همانجا در گودالی دفن کردند. روزی در خرمشهر دو نفر از افراد جیشالشعبی با موتورسیکلت در جاده به دو نفر خرمشهری برخورد میکنند. آن دو نفر خرمشهری با افراد جیشالشعبی به زبان عربی صحبت میکنند و میگویند: «حال شما چطور است رفیق؟» (بعثیها همدیگر را رفیق خطاب میکنند.) و بعد از کمی صحبت اسلحههای خود را بیرون میآورند و هر دو عضو جیشالشعبی را میکشند و فرار میکنند؛ ولی عده دیگری از جیشالشعبی که در آن حوالی بودهاند. به تعقیب آنها میروند و آنها را به شهادت میرسانند و جنازههایشان را در گورستان خرمشهر دفن میکنند.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|