|
شماره 654 | 07 شهريور 1403
|
|
جستجو
|
تأملی در نسبت تاریخ شفاهی و هنر - 2فرم و اهمیتِ آنتاریخ شفاهی، محصولِ عملِ انسان است و انسانها با یکدیگر تفاوت دارند. امکان تکرار و تحقق همۀ کارها در همۀ ادوار هیچگاه نبوده است. امکانات و زمینههای تاریخی و فرهنگی هم یکسان نیست. اتفاقاً همین جا نقطۀ بروز استعداد و هنر انسان است؛ استعداد و هنری که از دل خلاقیت و توانمندی پژوهشگر تاریخ شفاهی بیرون میآید.
سیصدوپنجاهوپنجمین شب خاطره - 3راوی دوم برنامه دکتر امیرحسین تروند، در 18 بهمن 1361 در سن 19 سالگی به اسارت نیروهای عراقی درآمد و در 6 شهریور 1369 آزاد شد و به ایران بازگشت. او در ابتدای سخنانش گفت: در اسارت دو بُعد معنویت بود: یکی دعاها و نوحهها و دیگری سرودها. یک سری سرودها مثل «22 بهمن... / روز از خود گذشتن... » در یادها مانده بود که آنها را یادداشت میکردیم که داشته باشیم؛ ولی یک سری سرودها فقط آهنگش در ذهنمان بود و اشعارش در ذهن و خاطر ما نمیآمد. به همین دلیل سعی میکردیم که اشعاری روی آن بسازیم.
تحرکات عراق قبل از شروع جنگروایتِ علی تحیریهمانطور که امام دستور داده بودند، ما به دنبال این بودیم که از مسیر ارائه آموزشهای نظامی به افراد مختلف، در راستای ایجاد ارتش 20 میلیونی مورد نظر ایشان حرکت کنیم. حضرت امام میفرمودند که ما باید در راستای ایجاد یک بسیج عمومی حرکت کنیم و آنچنان آن را تقویت و قدرتمند کنیم که هیچ ابرقدرتی در جهان نتواند چشم طمع به میهن اسلامی ما، به دین ما و به امت ما داشته باشد. حتی ایشان تأکید داشتند که بسیج ما باید آنقدر قدرتمند باشد که بتواند از مسلمانان و مظلومان دیگر کشورها نیز دفاع کند.
خاطرات عبدالرسول نصیری عبدالرسول نصیری، بسیجی دوران دفاع مقدس، مهمان دویست و بیستونهمین برنامه شب خاطره (آبان 1391) بود. او درباره یکی از رزمندگان آبادان خاطره گفت. او گفت: «فردی داشتیم به نام محمد که از بچههای آبادان و عربزبان بود که شهید شد. هیکل درشت و قد بلندی داشت. اما کارهایی که انجام میداد به هیکلش نمیخورد. بدنش نرم بود. روی سینه میخوابید و دو پا را 180 درجه میآورد روی شانه و مثل عقرب به نظر میرسید. او نیروی شناسایی بود و برای شناسایی به خاک عراق میرفت.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 112
به طرف پاسگاه آمدیم. دیگر مقاومتی صورت نمیگرفت. در پاسگاه همه چیز به هم ریخته بود. جالب بود که وقتی چند تن از افراد پاسگاه را به اسارت گرفتیم، آنها اعتراف کردند که فقط 9 نفر بودهاند. چند نفرشان شهید و باقی به اسارت درآمده بودند. این 9 نفر توانسته بودند بیشتر از نصف روز در مقابل یک تیپ کامل زرهی با پشتیبانی توپخانه مقاومت کنند و صدمات فراوانی وارد آوردند. هر چه در پاسگاه بود به غارت رفت ـ حتی حصیر و لیوان آب. روز دوم در منطقهای مستقر شدیم که هیچ تأمینی نداشت. هر کدام از تانکها که به طرف نیروهای شما تیراندازی میکرد به فاصله چند دقیقه با موشک منهدم میشد. به همین خاطر فرماندهان میترسیدند تیراندازی کنند. یک روز اتافق جالبی افتاد. ستوان وظیفهای به نام ایاد که اهل بغداد بود به فرمانده یکی از تانکها به نام استوار احمل، اهل موصل، دستور داد گلولهای به طرف نیروهای شما شلیک کند.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|