|
شماره 650 | 10 مرداد 1403
|
|
جستجو
|
سیصدوپنجاهوچهارمین شب خاطره -2 راوی دوم برنامه منصوره اسکندری بود. او در روز ترور 4 ساله بود که هدفِ منافقین قرار گرفت. وی در ابتدای خاطراتش گفت: از مادر به جز روز شهادتش خاطرهای به یاد ندارم. بعد از شهادت مادر، یک ترسِ 24 ساعته همراه ما بود. بههیچوجه یک مسیر کوتاه را بدون همراه نمیرفتم. حتی صبحها با پدر از منزل خارج میشدیم و اصرار داشتم حتماً با او به محل کار بروم. پدرم همراهی میکرد و اجازه نمیداد این ترس بیشتر از این اذیتم کند. البته محل کار او هم چندان خوشایند نبود.
اخبار تاریخ شفاهی تیر 1403به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارشها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانههای مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از تیر 1403 را میخوانید.
معرفی آثار تاریخ شفاهی -1صدای گذشتهکتاب صدای گذشته[1] یکی از کتابهای تاریخ شفاهی است که از این رشته دفاع کرده است. دونالد ریچی[2]؛ پژوهشگر حوزۀ تاریخ شفاهی، متنی را به مناسبت انتشارِ چهارمین ویراست این اثرِ پل تامپسون نوشته است که در ادامه آن را مطالعه میکنیم. انتشار ویراستِ چهارم کتاب «صدای گذشته» توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد در ۲۰۱۷، تقریباً 40 سال پس از انتشار نخستین ویراست و 17 سال پس از آخرین ویراست، نقطۀ عطفی در تاریخ شفاهی محسوب میشود.
خاطرات بیژن بهرامپورامیر سرتیپ بازنشسته بیژن بهرامپور (درگذشته 1394)، یکی از فرماندهانِ دروان دفاع مقدس، مهمان دویست و بیستوهشتمین برنامه شب خاطره (مهر 1391) بود. او درباره آبادان و کردستان خاطره گفت. او گفت: من کهنهسربازی از نیروهای انتظامی(ژاندارمری سابق) خدارا شکر میکنم که در طول 30 سال خدمت و 8 سال دفاع مقدس، یکی از فرماندهان خوششانس این مملکت هستم. از اولین روز جنگ یعنی سوم شهریور 1359 با سِمت فرمانده گارد ساحلی ژاندارمری جمهوری اسلامی با درجه سرگردی در آبادان خدمت کردم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 108
وقتی به موضع رسیدم رفتم داخل سنگر. سربازها گفتند: «آن سرباز انتظامات، یعنی یعقوب احمد، که عصام را دستگیر کرده بود دیروز بر اثر اصابت ترکش گلوله ایرانیها کشته شد. خدا را شکر کردم. بعد شنیدم سرهنگ میسر به ستوان یکم عباس اهل بصره گفته بود: «تفاوت کشته شدن عصام و یعقوب تفاوت بهشت و جهنم است.» چند روز گذشت. حمله شما شروع شد. تقریباً تا ساعت پنجونیم صبح ما هنوز در مواضع خودمان بودیم. در شبِ حمله، آسمان را ابرهای سیاه پوشانده بود. افراد ما همه ترسیده بودند و حالت عجیبی داشتند. خستگی مفرط و یأس در تکتک افراد به چشم میخورد. رخوت و ترس موقعی بیشتر شد که ستوان یکم احمد جمیل و سرهنگ میسر با داد و فریاد ز افراد میپرسیدند «پل کجاست؟ پل کارون کجاست؟»
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|