|
|
جستجو
|
«مدرسه تاریخ شفاهی»-1از تاریخ شفاهیِ«واقعهمحور» تا «هرمنوتیک» و «حولیات»به گزارش سایت تاریخ شفاهی، اولین جلسه آنلاین «مدرسه تاریخ شفاهی» عصر شنبه، 16 تیر 1403 با سخنرانی دکتر مرتضی نورائی درباره «تاریخچه و چشماندازهای تاریخ شفاهی» به همت انجمن ایرانی تاریخ برگزار شد. دکتر نورائی گفت: تاریخ شفاهی دهههای اول، واقعهمحور بود. سپس نوع دیگری از تاریخهای محلی زاده شد که هرمنوتیک یا بر اساس تفسیر افراد از وقایع بود. یعنی تفسیر افراد در مصاحبه اهمیت داشت؛ نه عین واقعه. در کنار بحث خودِ واقعه و تفسیر آن، تاریخ شفاهی به سمت این رفت که حولیات وقایع را درنظر بگیرد. یعنی وقایع ریزی در حاشیه یک اتفاق، رخ داده که منجر به یک واقعه بزرگ شده است.
خاطره محمدرضا کائینی درباره محرم 1367آمپول ضدعاشورا اردوگاه در انتظار درک تجربهای تازه است؛ حس جدیدی است که قبلاً هرگز به خود ندیده است. صدای حزن و اندوه محرم از دور شنیده میشود؛ همان روزهایی که برای هر ایرانی بوی غم به همراه دارد و البته برای هر عراقی غیر شیعه، شروع یک سال قمری جدید را. حمید قربانی و چند نفر از ارشد آسایشگاهها با گروهبان صاحب، در حال صحبت هستند. تمام اصرار آنها بر این است که اجازه برقراری یک مجلس مختصر و ساده برای امامشان را داشته باشند اما گویی نتیجه بحث، ناامیدکننده است.
عزاداری در اسارت راوی: سید احمد رسولیعزاداری در اسارت، مطابق قوانین حزب بعث عراق، ممنوع بود. هر سال در ایام محرم و صفر بهخصوص روز تاسوعا، عاشورا و بیستوهشت صفر، اسرا مخفیانه عزاداری بر پا میکردند و سینه میزدند. گاه و بیگاه دیده میشد که سربازان عراقی هم متوجه این موضوع میشدند؛ ولی چندان اهمیت و حساسیت نشان نمیدادند و گاهی هم دیده شده بود سربازان شیعه عراقی نیز در گوشه و کنار اردوگاه مینشستند، گریه میکردند و حتی معلوم بود که بقیه سربازان عراقی هم متاثر بودند.
خاطرات محمد رجاییمهندس محمد رجایی برادرزاده شهید محمدعلی رجایی، مهمان دویست و بیستوهفتمین برنامه شب خاطره (شهریور 1391) بود. او درباره شهید رجایی؛ عموی خود چند خاطره گفت: در دوران طفولیت به یاد دارم یک شب که سالگرد شهید رجایی بود، مراسم سالگردش را در خانه او برگزار کردند. آقای بیات، نماینده وقت مجلس در آن مراسم نقل کرد: آن شبی که قرار بود شهید رجایی ریاست جمهوری را قبول کند، ما خدمت او رسیدیم. از او پرسیدیم...
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 106
ستوان زهیر گفت: من در دویست متری ایرانیها دیدبانی میکردم. خاکریز ما چند بار بین ما و ایرانیها دست به دست شده بود و در حمله آخر توانسته بودیم آن را از دست ایرانیها بگیریم و در آن مستقر شویم. بعد فرمانده گردان با فرمانده تیپ تماس گرفت و گفت: جنازه ایرانیها پشت خاکریز است. چکار کنیم؟ فرمانده تیپ دستور داد جنازهها بماند تا فردا خبرنگاران خارجی بیایند و از آنها فیلم و عکس بگیرند. فردا صبح فرمانده گردان دستور داد همه جنازهها را جمع کنند تا برای دیدن خبرنگاران خارجی آماده باشد. ولی وقتی افراد ما رفتند برای جمعآوری جنازهها متوجه شدند جنازهای نیست. شب گذشته سربازان و پاسداران شما آمده و جنازهها را برده بودند. فرمانده خیلی عصبانی شد و دستور داد که اگر جنازهای را دفن کردهاند از زیر خاک بیرون بیاورند. افراد ما چند جنازه را از زیر خاک بیرون کشیدند اما دیدند همه آنها عراقی هستند. حتی یک از سربازها به جسدی اشاره کرد و گفت: این دوست من جاسم است.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|