|
شماره 638 | 19 ارديبهشت 1403
|
|
جستجو
|
مروری بر سلسله گفتوگوهای «حقوق مادی و معنوی آثار تاریخ شفاهی»از نادیده گرفتنِ حقوق راوی تا اِعمال سلیقه در متنسایت تاریخ شفاهی در ماههای پایانیِ 1402، سلسله مصاحبههایی با عنوان «حقوق مادی و معنوی در آثار تاریخ شفاهی» با ناشران، شفاهیکاران و صاحبنظران حوزه تاریخ شفاهی انجام داد و منتشر کرد. دیدگاههای مطرح شده در این 10 مصاحبه، ناظر بر وجود دیدگاههای متفاوت و همسو درباره حقوق مادی و معنوی آثار تاریخ شفاهی بود و در نقطهای که احساس کردیم، نظرات و انتقادات، به تکرار نزدیک شده، ادامه گفتوگوها را متوقف کردیم. در گزارشِ پیشِ رو، یک جمعبندی از نظراتِ مطرح شده درباره حقوق مادی و معنوی آثار تاریخ شفاهی ارائه شده است.
سیصدوپنجاهویکمین شب خاطرههنوز برادرم هستسیصدوپنجاهویکمین برنامه شب خاطره، چهارم آبان 1402 در سالن سوره حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار شد. راویان این برنامه؛ سرتیپ علیاصغر کشاورز، ناصر شریفیان و آقای نویدی به بیان خاطراتی از شهید عباس رستمی، یکی از شهدای کشتیگیر و مسئول کمپ اسرای عراقی پرداختند. همچنین از کتاب «هنوز برادرم هست» به قلم منصوره قنادیان که به خاطرات دوران زندگی شهید عباس رستمی پرداخته است رونمایی شد. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت.
بایکوت خاطرهای از اسدالله تجریشیدر ابتدای ورودم به زندان اوین طبق همیشه مرا به سلول انفرادی بردند و پس از چند روز به سلول عمومی منتقل شدم. سلولهای عمومی در دو طبقه قرار داشت. ترتیب این سلولها در سلولهای 1355 و 1356 به این شکل بود که در طبقه پایین یک بند مخصوص زندانیان غیرمذهبی و مارکسیست بود و بند دیگر مختص زندانیان مذهبی. بند سوم که در طبقه بالا بود دو قسمت مجزا داشت. در یک قسمت 18 نفر از روحانیان مبارز و مشهور آن روزها محبوس بودند و در قسمت دیگر هفت، هشت نفر از زندانیان چپی زندگی میکردند.
خاطرات روحالله رضوی روحالله رضوی، از اعضای کاروان إلی بیتالمقدس، مهمان دویستوبیستوسومین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1391) بود. او در مورد سختیها و شیرینیهایی که در طول سفر تجربه کرده بودند خاطره گفت: در طول سفر، مسافتی را باید در کشتی طی میکردیم که به بندر بیروت برسیم. بهخاطر شرایط جوی و مواج بودنِ دریا، بیشتر افراد، دریازده شده و حال بیشتر آنها خیلی بد شده بود. وقتی به بندر بیروت رسیدیم، به غیر از کسانی که از کشورهای هند، فیلیپین و عراق آمده بودند، همه مسافران توانستند پیاده شوند.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 96
آفتاب داشت غروب میکرد که پیرمرد و پسربچه در مقابل چشمان حیرتزده ما اسلحهها را زمین گذاشتند، تیمم کردند و رو به قبله ایستاده نماز خواندند، انگار که در خانهاند. با طمأنینه و به آرامی نماز خواندند، در مقابل 550 نفر از نظامیان دشمن. نمیدانم خداوند چه قدرتی به نیروهای شما داده است که ذرهای ترس در دلشان نیست. بعد از تمام شدن نماز، پیرمرد سفارشات دیگری به ما کرد و گفت: «به هیچ عنوان به کسی ساعت، پول، یا انگشتر ندهید. هر کس از شما خواست، بدانید که از رزمندگان اسلام نیست و بگویید که آن پیرمرد بسیجی به ما سفارش کرده است که به هیچ کس چیزی ندهیم. زیرا اینها لوازم شخصی است.»
کمی که گذشت چند کامیون ایفا به طرف موضع ما آمدند. از یکی از سربازها که کنارم نشسته بود پرسیدم «این کامیونها ایرانی هستند یا عراقی؟» او گفت «ایرانی هستند.» گفتم «از کجا میدانی؟»
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|