|
|
جستجو
|
اخبار تاریخ شفاهی دی 1402به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارشها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانههای مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از دی 1402 را میخوانید.
سیصد و چهل و ششمین برنامه شب خاطره - 5چهارمین راوی برنامه شب خاطره، داوود خانهزر متولد 1338 در فراهان اراک بود که به عنوان اولین مسئول بهداری تیپ نجف اشرف، در آذر 1359 وارد جنگ شد. راوی در ابتدای سخنانش گفت: بنا به دستور فرماندهان آن روز در عملیات بیتالمقدس که منجر به فتح خرمشهر شد، مسئول بهداری تیپ نجف اشرف شدم. یگانهای سپاه از عملیات فتحالمبین به بعد شکل سازمانی تیپ و لشکر گرفت؛ ولی سازمان بهداری، از عملیات بیتالمقدس در یگانها بهصورت عملی شروع به کار کرد.
یادداشتهای روزانه یک مادرخاطرات اشرفالسادات سیستانیجنازۀ جواد را میآورند جلو منزل. مادرش جلو میرود و میگوید او را زمین بگذارند و زیارت وارث بخوانند. دایی او زیارت میخواند و بعد میگوید او را ببرند به مسجدی که اواسط خیابان است و نماز میت بخوانند، تا کسانی که نمیدانند نماز میت چیست، یاد بگیرند. تا تاریخ بنویسد که روحیّه مادران شهدا چه بوده، که در کنار جسد بچّه خود، به فکر ترویج دین بودهاند. خانواده خانم باغشاهی، از مؤمنان اصیل و مبارزی هستند و یکی از برادرانش، از شهدای 15 خرداد 1342 است. خانم باغشاهی جنازه بچّهاش را که میبیند، به او تبریک میگوید.
بازگشت امامپس از خروج محمدرضا شاه در 26 دی 1357 از کشور، شاپور بختیاربرای جلوگیری از سرنگونی حکومت پهلوی در ایران، طی اعلام امام مبنیبر بازگشت به ایران، در 5 بهمنماه دستور تعطیلی تمامی فرودگاههای کشور و عدم پذیرش هواپیما از خارج از ایران را صادر کرد. امام که پیش از این آماده بازگشت به کشور شده بودند، با اطلاع از این تصمیم اتخاذ شده از سوی دولت ایران، واکنش جالبی دارند؛ هدایتالله بهبودی در اثر خود به نام «الفلامخمینی» روایت کرده که در ادامه ملاحظه خواهیم کرد.
خاطرات احمد کشانیاحمد کشانی، از رزمندگان دفاع مقدس، مهمان دویست و بیستمین برنامه شب خاطره (دی 1390) بود. او در کنار خاطراتی از جبهه کردستان، درباره شهید سیدامیر امیری خاطره گفت: شهید امیری از ناحیه کتف و پاها ترکش خورده بود؛ جانباز اعصاب و روان نیز بود. در اثر همین جراحات ناشیاز جانبازی شهید شد. او مدتی پیش از شهادت، با بنده تماس گرفت و گفت: «من وصیتنامهام را آماده کردهام و میدانم که تا پیش از ماه محرم، دیگر نخواهم بود.» همینطور هم شد.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 83
هنوز وانت را میپاییدم. در یک لحظه وانت به هوا پرت شد و تمام آن چند نفر هم در هوا معلق زدند. به طرف وانت رفتیم. سه پسربچه کوچک، یک پیرزن و یک پیرمرد کشته شده بودند یک مرد میانسال و پسربچهای هم زخمی شده بودند. زخمیها را به پشت جبهه منتقل کردند. کشتهها را که به نظرم آن پیرزن هم در میان آنها بود به قبرستان امامزاده عباس بردند. دفن کردند همه چیز تمام شد. یک سروان ضداطلاعات با لندرور به مواضع سرک میکشید. او رابط ارتش عراق و سازمان خلق عرب بود. پول و مهمات در اختیار آنها میگذاشت و در مقابل اطلاعات میگرفت. نامش ثروت و اهل موصل بود. همیشه لندرور او پر از مهمات و اسلحه بود. سروان ثروت همیشه با لباس شخصی میآمد. خیلی به او احترام میگذاشتند. او الآن در شهر اماره است. شب حمله فتحالمبین به اتفاق چند نفر دیگر از سربازن و درجهداران در سنگر ماندیم. ته دلمان خوشحال بودیم که نیروهای اسلام حمله را شروع کردهاند. تا صبح تقریباً بیدار ماندیم و صبح مثل همیشه صبحانهای درست کردیم و خوردیم. صبح باخبر شدیم فرمانده، سرهنگ دوریت، با تانک فرار کرده اما در منطقه سایت نیروهای شما تانک او را هدف موشک آرپیجی قرار دادهاند و او کشته شده است.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|