شماره 618    |    15 آذر 1402
   

جستجو

سیصد و چهل و پنجمین برنامه شب خاطره -3

روایت سرتیپ‌دوم صالحی از آغاز جنگ

راوی دوم برنامه، سرتیپ‌دوم نظام‌علی صالحی بود. وی در جریان اشغال خرمشهر رزمنده بود و در همان جا به مقام جانبازی رسید. او مدتی در نیروی زمینی ارتش فرمانده لشکر بود، و در ستاد مشترک و ستاد کل حضور داشت و مدت سه سال نیز خارج از کشور به ‌عنوان وابسته نظامی انجام وظیفه می‌کرد. راوی در ابتدای سخنانش گفت: 46 سال قبل، دانشجوی دانشکده افسری بودم. پس از پیروزی انقلاب، برای رفتن به لبنان در سال 1358 ثبت‌نام کردم. تمام دانشجویان دانشگاه افسری داوطلب رفتن به جنگ علیه اسرائیل بودند؛ ولی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد. امام فرمودند راه قدس از کربلا می‌گذرد. دشمن و استکبار فهمیده بود چه کار کند.

مصاحبه در تاریخ شفاهی دفاع مقدس -3

مصاحبه‌کننده نباید بدون مقدمه، ناشناخته و بدون اقدامات پیش از مصاحبه، خود را در جریان زنده مصاحبه قرار دهد. یکی از مهم‌ترین محورهای کار مصاحبه‌کننده پیش از انجام مصاحبه، مطالعات اجمالی درباره موضوع واقعه، رویداد یا دوره زمانی آن است. یعنی باید منابع مکتوب - اعم از نوشتاری و دیداری راجع به آن موضوع - را تا حد امکان مورد مطالعه و بررسی قرار دهد. دانستن روحیات آدم‌ها، کنش‌ها و واکنش‌های رفتاری، مشکلات و نقص‌ها، ضایعات و توانمندی‌های احتمالی، پیش از مواجهه با مصاحبه‌شونده، در توفیق مصاحبه نقش ارزنده‌ای دارد.

محرم خونین

در برخی شهرها، شاه‌دوستان بسیار متعصبی وجود داشتند که اگر در نجف‌آباد، کاری انقلابی انجام می‌شد، مطمئن بودیم برای مدتی در عبور از شهرشان به دردسر خواهیم افتاد. هر خودروی عبوری اگر تصویری از شاه بر روی شیشه‌اش نداشت، با سنگ شیشه‌اش را می‌آوردند پایین. ما هم پیش‌دستی کرده و اسکناس دو یا پنج تومانی شاهنشاهی می‌گرفتیم به شیشه. در یکی، دو سال آخر حکومت پهلوی به دلیل اعتصاب‌های متعدد و بعضاً طولانی کارگران پالایشگاه‌ها، بنزین خیلی گران و کمیاب بود.

خاطرات قاسم صادقی

سردار حاج قاسم صادقی، رزمنده دوران دفاع مقدس و بنیانگذار یادمان شهدای کوی ذوالفقاری آبادان، مهمان دویست‌ و هفدهمین برنامه شب خاطره (مهر 1390) بود. او درباره پوتین، فشنگ و خودکاری که در روی پوستر پشت سرش دید و بعضی اتفاقات تلخ جنگ، خاطره گفت: : اواسط عملیات کربلای 5 بود. روی خاکریز نشسته بودم. داشتم میدان مین را نگاه می‌کردم. دیدم یک لنگه پوتین آنجا افتاده است.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 76

چند ماه از جنگ گذشته بود و من در منطقه دیوانیه عراق نگهبان کارخانه و اسلحه‌سازی بودم. بعد از 9 ماه به جبهه فرستاده شدم. شش روز بود به جبهه طاهری آمده بودم که نیروهای شما حمله‌ای با رمز ولایت فقیه در جبهه دارخوئین کردند. افراد جیش‌الشعبی در جبهه زیاد بودند. آنها همه اهل استان رملادی بودند. در این منطقه قریه‌هایی بود که ویران شده و تنها چند دیوار کوتاه و تپه‌هایی از آنها به جای مانده بود. افراد جیش‌الشعبی که اکثراً بعثی و بسیار وحشی هستند در این منطقه خیلی اسباب اذیت دیگران را فراهم می‌کردند. روزی در موضع ما گاوهای بی‌صاحبی که ظاهراً مال همان قریه‌های ویران شده بودند آمدند. افراد جیش‌الشعبی سربه‌سر گاوها گذاشتن. یکی از آنها اسلحه‌اش را روی سر گاوی گذاشت و شلیک کرد. گاو به زمین افتاد. چند نفر دیگر سر گاو را بریدند و پوست گاو را کندند و گفتند «هر کس گوشت می‌خواهد بیاید. همه باید امروز کباب بخورند.» عده‌ای برای گرفتن گوشت هجوم بردند و غائله‌ای به پا شد.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.