|
|
جستجو
|
سیصد و چهل و پنجمین برنامه شب خاطره -2نخستین راوی برنامه، سرتیپ دکتر نصرالله عزتی در ادامه صحبتهایش گفت: من بعد از فارغالتحصیلی عاشق رسته زرهی بودم. همیشه این را برای دانشجویان افسری میگویم که دو تا رسته رزمی انتخاب کنید و یک رسته اداری. من هر سه تا را زرهی زده بودم. شهید نامجو به من میگفت حالا اینقدر عاشق زرهی هستی؟! گفتم زرهی را دوست دارم. در هر صورت دوره آموزشی کوتاهی دیدم و به واحد تیپ 37 زرهی شیراز که آن موقع در منطقه ماهشهر آبادان بود رفتم. در آن تیپ عملیاتهای مختلفی انجام دادیم. تیپ 37 زرهی شیرازی نقش مهمی در آزادسازی آبادان داشت. بعد از آزادسازی آبادان برای عملیات فتحالمبین آماده شدیم.
اخبار تاریخ شفاهی آبان 1402به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارشها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانههای مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از آبان 1402 را میخوانید.
برشی از خاطرات کتاب در محاصره آتشخاطرات پزشک فلسطینی از شرایط دشوار در اردوگاهآب... آب... آب... کلمه «آب» بر همه زبانها جاری بود. آب، رو به اتمام بود و به هر پنج شش نفر، تنها یک فنجان آب میرسید. همه عطش داشتند و در این آرزو بودند که بتوانند تمام محتویات یک فنجان آب را به تنهایی بنوشند. هر گاه مازوت به ما میرسید، موتور آب را روشن کرده و تا آنجا که امکان داشت از چاه آب میکشیدیم. آب چاه، بیمزه بود. ولی به هر حال آب بود، آب... آن روز بر آن شدم که در روشنایی روز، سری به بیمارستان بزنم. راهی را برای رسیدن به بیمارستان انتخاب کردم.
خاطرات آقای نعمتزاده آقای نعمتزاده، جانشین گردان حبیب، مهمان دویست و هفدهمین برنامه شب خاطره (مهر 1390) بود. او درباره عملیات آبی_خاکی گفت: عملیات آبی_خاکی را برای اولین بار تدارک دیدند. یعنی باید وارد آب میشدی. بعد میرفتیم در خاک عملیات را ادامه میدادیم. ما در جُفِیر مستقر بودیم. پیشکسوتان گردانها و لشکرها هم بودند. همه لباس فرم سبز با آرم مخملی داشتیم. 313 نفر سوار شدیم. گردان امام زمانی بودیم. رفتیم در جزیره جنوبی فرود آمدیم. پشت بیسیم گفتند هاشم کلهر و دار و دستهاش پرکشیدند.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 75
وقتی از بیمارستان به اردوگاه بازگشتم بعد از چند وقت اسرای عملیات رمضان را به اردوگاه ما آوردند. بسیاری از آنها مرا میشناختند. وقتی مرا دیدند حیرتزده پرسیدند «مگر تو کشته نشدی؟»به آنها گفتم «نه. میبینید که زنده هستم.» یکی از اسرا که با من در آن حمله شرکت داشت تعریف کرد «بعد از سوختن پست فرماندهی عقبنشینی کردیم. فرمانده تیپ دستور داد که یک هلیکوپتر با موشک پست فرماندهی را منهدم کند. به او گفته بودند جنازه ستوان... داخل پست فرماندهی است. گفته بود اهمیت ندارد. آن نفربر باید منهدم بشود زیرا نقشه و اسرار نظامی داخل آن قرار دارد. فردا ساعت هشت صبح یکی از هلیکوپترها با موشک پست فرماندهی را منهدم کرد. ما خیال کردیم شما تکهتکه شدهاید. اعلام کردند که شما کشته شدهاید. حتی به خانوادهتان هم اعلام کردند و آنها مجالس سوگواری گرفتند.» بعد از شنیدن این حرفها تمام جریانی را که اتفاق افتاده بود برایشان شرح دادم...
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|