|
شماره 607 | 29 شهريور 1402
|
|
جستجو
|
سیصدوچهلوچهارمین برنامه شب خاطره-2راوی دوم برنامه سیصدوچهلوچهارم شب خاطره، سرتیپ دوم خلبان فریدون صمدی بود. وی که در ابتدا به دلیل علاقه به پزشکی دانشآموز رشته طبیعی بود، روزی با دیدن عبور هواپیمایی که در حال ریختن اعلامیههای فراخوان سربازی به پایین بود، مسیر زندگیاش تغییر کرد. او برای اینکه خلبان شود، رشتهاش را به ریاضی تغییر داد. وی در سال 1340 وارد نیروی هوایی ارتش و در سال 1345 خلبان شد. جزو اولین نفرات دورهدیده خلبانی بود که بعدها استاد درجه یک خلبانی شد. او همچنین جزو اولین نفراتی است که با هواپیمای مافوق صوت پرواز کرده است. وی در آغاز جنگ تحمیلی جانشین فرمانده پایگاه بوشهر و افسر عملیات پایگاه شکاری بوده است.
خاطرات افسر اطلاعاتی از حکومت نظامی شاهشروع جنگ و باز هم سردشتیگانه سرافراز با کمترین تلفات وارد شیراز شد. مردم و همکاران استقبال خوبی از ما کردند و پساز چند روز مرخصی و استراحت، به بازسازی و تجدیدقوای نیروها پرداختیم.
در آخر شهریور 1359 جنگ تحمیلی عراق علیه ایران درگرفت و تهاجم ارتش بعث از زمین و هوا و دریا به کشور عزیزمان شروع شد. همه فکر میکردیم به جنوب اعزام میشویم؛ ولی اوایل مهر 1359 به واحد ما ابلاغ شد که آمادهی حرکت بهطرف آذربایجان غربی و شهر سردشت باشیم. دستور ابلاغ شد و گردان 158 هوابرد از طریق زمین عازم مراغه شد.
خاطرات علی موسوی گرمارودیسیدعلی موسوی گرمارودی، شاعر، نویسنده و حافظ پژوه، مهمان دویست و سیزدهمین برنامه شب خاطره (3 شهریور 1390) بود. او درباره همسایههای خانه کودکی خود در قم خاطره گفت: کودکی من تا 14، 15 سالگی در «کوچهحرم» گذشت. سمت چپ کوچه دیوار بود. سمت راست چهار خانه بود. خانه اول، منزل آیتالله صدربود. خانه دوم منزل پدربزرگ حجتالاسلام ابوترابی؛ آزاده مشهور، خانه بعدی منزل آیتالله خوانساری بود.
کیفیسازی آثار تاریخ شفاهی -2تعامل بیشتر با مخاطب: پیشرفت فناوری ابزارهایی در اختیار تولیدکنندگان کتابهای تاریخ شفاهی قرار داده است که با کمک آنها میتوان تعامل بهتر و بیشتری با مخاطب داشت. به طور مثال میتوان بهجای چاپ عکسها و سندها در انتهای کتاب، این تصاویر در فضای مجازی بارگذاری شوند؛ سپس میتوان با استفاده از رمزینه پاسخ سریع، پیوند تصاویر را در اختیار مخاطب قرار داد.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 65
وقتی به شلمچه آمدیم دو ماه پشتیبان نیروها بودیم. فرمانده گردان ما سرگرد ستاد مأمور قاسم عبدالرحمن بود. به واحدهای ما ابلاغ کردند نیروهای ایرانی حمله کردهاند و باید هر چه زودتر قوای کمکی به خط مقدم برسد. ما بلافاصله آماده حرکت شدیم و به شلمچه آمدیم و رفتیم به خط اول. آتش توپخانه شما خیلی دقیق و سنگین بود. باعث تعجب همه بود که چطور توپخانه اینقدر هدفها را میزند.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|