|
شماره 601 | 18 مرداد 1402
|
|
جستجو
|
سیصد و چهل و دومین برنامه شب خاطره-3راوی سوم برنامه شب خاطره، سردار ابوالقاسم طباطبایی، فرمانده قرارگاه مهندسی خاتمالانبیا و از پیشکسوتان رزمی سپاه، با اشاره به تقارن ایام فاطمیه و برنامه شب خاطره بخش ابتدایی سخنانش را به خاطره معروف کنار نهر جاسم[1]، شهید خرازی و مداحی شهید تورجیزاده اختصاص داد و گفت: وقتی همه در مقر لشکر 11 ارتش عراق که هفتصد متر بعدش نهر جاسم بود کم آوردند و استغاثه میکردند، شهید حسین خرازی، شهید محمدرضا تورجیزاده را که مداح هم بود صدا میزند و میگوید: «بیسیم را روشن کن و مصیبت حضرت زهرا را بخوان.»
معرفی کتابسفر به روزهای جنگسفر به روزهای جنگ، خاطرات امیر سرتیپ سیدحسام هاشمی؛ همرزم شهید علی صیاد شیرازی است. در زیر عنوان کتاب، کلمه «فرماندهان» به رنگ نقرهای و شکلِ مُهر به چشم میخورَد. نویسنده کتاب، سعید علامیان است و ویرایش آن را مهدی عقابی انجام داده است. چاپ اول کتاب سفر به روزهای جنگ درسال 1401 توسط انتشارات خط مقدم (قم) با شمارگان 1000 نسخه در 320 صفحه و با قیمت 120 هزار تومان منتشر شده است.
حرکت به سوی پاوهاخبار وحشتناک پاوه به مرکز میرسید، و دستور کمک نیز به ارتش و سپاه پاسداران داده میشد، ولی نتیجهای نمیداد، و بیم آن میرفت که پاوه نیز به سرنوشت شوم مریوان دچار شود و قتلعام فجیعی توسط حزب دموکرات و چپ نمایان دیگر در آن صورت گیرد. از طرف دولت وقت، به من مأموریت داده شد که شخصاً به پاوه بروم و سعی کنم که با مذاکره و به طریق مسالمتآمیز، مثل مریوان، قضیه پاوه را حل کنم، و از خونریزی بیشتر جلوگیری نمایم.
خاطرات مهین ترابیمهین ترابی، امدادگر صحنههای نبرد، مهمان دویست و یازدهمین برنامه شب خاطره(2 تیر 1390) بود. او در ادامه صحبتهای شب خاطره ماه قبل، درباره ورود به سوسنگرد خاطره گفت: به سختی وارد سوسنگرد شدیم. بیمارستان سوسنگرد آب و برق و تلفن و.. نداشت. دستهجمعی بیمارستان را احیا کردیم و آماده پذیرش شدیم. آنجا از 5 جبهه برای ما مجروح میآوردند. از دهلویه، بوستان، هویزه، پادگاه حمید و اطراف سوسنگرد برای ما مجروح میآمد. شبانهروز کار میکردیم. مجروحان را یا داخل فرغون، یا روی کولشان، گاهی هم با برانکارد میآوردند. در ادامه این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 59
دو روز از وارد شدن ما به خاک شما نگذشته بود که گلولهای نمیدانم از کجا آمد و یک ترکش کوچکش به سر استوار بوحیر خورد و او را مجروح کرد. استوار دیوانه شد. او را به پشت جبهه بردند و به بیمارستان نظامی الرشید بغداد فرستادند. دو روز از وارد شدن ما به خاک شما نگذشته بود که گلولهای نمیدانم از کجا آمد و یک ترکش کوچکش به سر استوار بوحیر خورد و او را مجروح کرد. استوار دیوانه شد. او را به پشت جبهه بردند و به بیمارستان نظامی الرشید بغداد فرستادند.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|