|
|
جستجو
|
روایتِ ناتمامانتشارات ایران، خاطرات سیدحمید تقویفر را با عنوان «روایت ناتمام» در بهار 1401 و شمارگان 500 نسخه منتشر کرد. مصاحبهکننده، بهزاد شیخی و تدوینگر، سمیه عظیمی ستوده کاشانی است. خاطرات این سردار شهید مدافع حرم، از دوران دفاع مقدس در 328 صفحه و با قیمت 98 هزار تومان در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
در نگاه اول، جلد و صفحات کاهی کتاب و سپس گرافیک طرح جلد که گویای عنوان کتاب است، خودنمایی میکند.
فهرست مختصر کتاب شامل مقدمه ناشر، یادداشت تدوینگر، 7 جلسه گفتوگو، ضمیمه، آلبوم تصاویر و فهرست اعلام میشود.
سیصد و چهلمین برنامه شب خاطره-3رد خونبعد از نماز صبح بود که پرسان پرسان بالاخره مکان ابراهیم هادی را پیدا کردیم. نزدیک خانه که شدیم، دیدیم صدای ضرب مرشد میآید با مدح آقا علیبن ابیطالب. در را باز کردیم رفتیم داخل، دیدیم که یک نفر خیلی خوشهیکل و با محاسن بلند، مدح آقا علیبن ابیطالب را با قابلمه ضرب گرفته و میخواند و سیزده چهار نفر هم در حیاط با اسلحه کلاشینکف میل گرفتهاند و ورزش صبحگاهی میکنند. شاید به چند ثانیه طول نکشید عراقیها دو گلوله زدند و این ورزش با یک صلوات تمام شد. من از آنجا با ابراهیم هادی آشنا شدم.
بخشی از خاطرات سیدحمید شاهنگیانبنیاد هنری مستضعفیناولین تابلوی دیواری بعد از انقلاب را گروه ما کشید. قدیمیها یادشان است، در خیابان شهید بهشتی روی یکی از دیوارها تصویر بزرگ حضرت امام کشیده شده بود که پسزمینهاش قدس بود و حضرت امام داشتند به قدس اشاره میکردند. این نقاشی، کار بچههای نقاش ما بود. احد یاری، یکی از این بچهها و ضمناً سرگروهشان بود. اینها گروه سه نفرهای بودند که کارشان نقاشی و طراحی بود. اسم دو نفر دیگرشان یادم نیست
خاطرات سعید شاهآبادیحجتالاسلام سعید شاهآبادی، فرزند شهید مهدی شاهآبادی، مهمان دویست و نهمین برنامه شب خاطره(1 اردیبهشت 1390) بود. او درباره پدرش، شهید مهدی شاهآبادی خاطره گفت؛ پدر بسیار کم غذا میخورد و بسیار کم استراحت میکرد. امام در پیام خود برای شهادت پدر، او را «خدمتگزارِ مخلص» تعبیر کردند. در ادامه این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 54
به اتفاق دو نفر از سربازان شما به مقر آمدیم. آنها برایمان صبحانه، نان و چای و حلوا آوردند. لباسهایمان خیس بود، چون مقداری از راه را از رودخانهای عبور کرده بودیم. سربازان شما برایمان لباس نیز آوردند و تا ظهر پیش آنها بودیم. تحقیق مختصری از ما کردند و بعد ما را به کرمانشاه بردند. از آنجا به تهران آمدیم.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|