|
شماره 594 | 31 خرداد 1402
|
|
جستجو
|
سیصد و چهلمین برنامه شب خاطره-1رد خونسیصد و چهلمین برنامه شب خاطره پنجشنبه 5 آبان 1401 در سالن سوره حوزه هنری با عنوان «رد خون» با هدف گرامیداشت یاد و خاطره شهدای امنیت برگزار شد. در این برنامه خانم آذروند همسر شهید مدافع امنیت حسین تقیپور، خانم رضوانه دباغ دختر مرحومه خانم مرضیه حدیدچی دباغ و سردار محمد کوثری خاطرات و سخنان خود را بیان کردند. اجرای این شب خاطره را داوود صالحی برعهده داشت.
نگاهی به کتاب حماسه زندگیبه روایت فرمانده زرهیکتاب حماسه زندگی بر اساس خاطرات سرتیپ دوم ستاد محمد رضایی توسط دکتر امیرحسین فرشاد نوشته شده و مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات سوره سبز آن را منتشر کرده است. البته آرم بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و نیروی زمینی ارتش هم در کنار آرم ناشر دیده میشود. کتاب در سال 1401 با شمارگان 5000 نسخه و قیمت 230 هزار تومان وارد بازار کتاب شده است.
برشی از خاطرات فاطمه طباطبائی؛ همسر حجتالاسلام سیداحمد خمینیبا دکتر چمران در صوربا دکتر چمران در صور یک روز من و برادرم صادق و خاله بتول به دعوت دکتر چمران به مؤسسه صنعتی جبلعامل در صور رفتیم. به محل زندگی د کتر چمران که در همان مؤسسه بود، وارد شدیم. شور و علاقه نوجوانانی که در آنجا ساکن بودند به دکتر چمران خیلی دیدنی بود. چمران نیز آنها را به گرمی در آغوش میگرفت. وارد اتاق دکتر شدیم. اتاقی که با وسایل بسیار ساده و اندک چیده شده بود. بیش از هر چیز کتاب و سلاح در آنجا دیده میشد.
خاطرات علیمحمد نوریاندکتر علیمحمد نوریان، رئیس سازمان هواشناسی تا پایان 1390، مهمان دویست و نهمین برنامه شب خاطره(1 اردیبهشت 1390) بود. او درباره شهید مهدی شاهآبادی خاطره گفت؛ با اینکه دکتر کمالی او را در زندان شکنجه کرده بود، بعد از انقلاب وقتی کمالی را دیده با او به خوبی رفتار کرده و گفته نگران نباش تو زندانی اسلام هستی. ما آن روشها را نداریم. با عدالت محاکمه میشوی.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 52
ما چند نفر به میل خود آمدیم جلوتر. اُسرای دیگری نشسته بودند بعد از مدتی همه ما خودبهخود در محلی جمع شدیم. نیروهای اسلام به ما آب و غذا دادند و بعد از آن یک کامیون آمد و ما را به آبادان منتقل کرد. در هتلی بودیم که سه یا چهار طبقه داشت. چند نفر از سربازان شما به اتفاق یک نفر عراقی که اهل نجف بود پیش ما آمدند و من به آن عراقی گفتم «اهل نجف هستم.» او گفت «اگر اهل نجف هستی چرا به جنگ اسلام آمدهای؟»
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|