|
شماره 592 | 17 خرداد 1402
|
|
جستجو
|
سیصد و سی و نهمین شب خاطره -3نامهرسانعملیات بیتالمقدس هم پیروز شد و پس از آن هم برادر احمد به لبنان رفت و آن ماجرای اسارت پیش آمد. حالا همه برگشته بودند به منطقه. عملیات رمضان با شکست مواجه شد. همه در شهر مریوان ناراحت بودند و تعداد زیادی از جبهه جنوب آمده بودند به غرب. مدام در رفت و آمد بودند و به هم ریختگی در منطقه به وجود آمده بود. همه از اینکه احمد دیگر نیست ناراحت بودند. عملیات والفجر مقدماتی بود که برادر دستواره و برادر ممقانی را دیدم که در بهداری سپاه بودند. خیلی خوشحال شدم.
معرفی کتاب یکی از آن 33 نفر«یکی از آن 33 نفر»، سال 1401، در 308 صفحه رقعی و با شمارگان 500 نسخه، به قیمت 900000 ریال توسط نشر یوحنا (اراک) منتشر شده است. آرم اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان مرکزی نیز در پشت جلد دیده میشود. مصاحبهکنندگان محمدصادق عاشوری و خسرو اسدپور مصاحبهها را انجام داده و بازآفرینی و ویراستاری کتاب به عهده علیرضا صالحی و فاطمه مرادی بوده است.
فعالیت در جهاد سازندگیخاطرات سعیده صدیقزاده خاطره خیلی قشنگی که از ماههای اول انقلاب یادم هست، وقتی بود که امام فرمودند کمک کنید به کشاورزها. گفتند باید خودکفا بشویم. همه مردم راه افتادند سمت روستاها.
من هم صبح زود، بعد از نماز صبح پسرم را که آن موقع پنجساله بود، پیش خواهر یا مادرم میگذاشتم و میرفتم. همه باید جمع میشدیم جلوی ساختمان حزب جمهوری که در چهارراه عشرتآباد بود. بعد در گروههای بیست نفره و سی نفره با مینیبوس حرکت میکردیم.
خاطرات نصرتالله محمودزادهنصرتالله محمودزاده، نویسنده و رزمنده دوران دفاع مقدس، مهمان دویست و ششمین برنامه شب خاطره(6 آبان 1389) بود. او درباره عملیات خیبر و جزیره مجنون خاطره گفت؛ گردانی که در جنوبیترین قسمت جزیره مجنون بود ساعتها مقاومت کردند. عراق اگر این پل را میگرفت، کل جزیره را میگرفت. در ادامه این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 50
درست چهار ماه است که به خانوادهام نامه ننوشتهام. قبلاً نامه مینوشتم حتی بعضی از مسائل دینی و مذهبی را برایشان مختصراً توضیح میدادم که تقریباً جنبه ارشادی داشت ولی متأسفانه هیچکدام از نامهها به دستشان نمیرسد زیرا حزب بعث نامههای اسرا را کنترل میکند و هر نامهای که چیزی درباره اسلام در آن نوشته شده باشد به خانواده اسرا نمیرساند. هر چند خانواده من سید هستند ولی در تربیت من کوتاهی کردند و من آنها را مقصر میدانم. برای همین است که برای تنبیهشان دیگر نامهای به آنها نمینویسم تا شاید به هوش بیایند و حداقل خودشان را به آنچه که اسلام میگوید نزدیک کنند. من در عراق اصلاً آگاهی نداشتم و هیچ نمیدانستم که اسلام اینقدر قدرت و معنویت دارد و مسبب این نادانی را خانوادهام میدانم.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|