|
شماره 579 | 10 اسفند 1401
|
|
جستجو
|
کارگاه آموزش تاریخ شفاهی - 14مقدمه و ضمائموقتی تدوین کتاب براساس فصلبندی مشخصشده از فصل اول تا آخر آماده شد، نیاز است بخشهایی به قبل و بعد از آن اضافه کنیم تا متن کامل شود. ابتدا لازم است تدوینکننده مقدمهای برای ابتدای کتاب بنویسد. این مقدمه با متنی که احیاناً ناشر یا راوی مینویسند متفاوت است. معمولاً در این مقدمه شرح کار نوشته میشود. به طور مثال مصاحبه توسط چه کسی و در کجا انجام شده است؛ تعداد جلسات مصاحبهها؛ زمان مصاحبهها و در کل توضیحات اجرایی کار در مقدمه آورده میشود.
یادداشتتاریخ شفاهی دولت؛ اهمیت و کارکرددولت (state) را در علم سیاست، دستگاه اصلی و متمرکز قدرت میدانند و بسیاری از نویسندگان، مفاهیم «دولت» و «حکومت» را در معنای واحد به کار میبرند. صرف نظر از تعاریف متنوع و رایج درباره این پدیده که بعضاً دیوانسالاری یا بوروکراسی هم خوانده میشود، با نگاهی اجمالی به تاریخ میتوان گفت جامعه ایرانی از اواسط دوره قاجار با مفهوم دولت به شکل مدرن آشنا و با جنبش مشروطه، دولت مدرن را تجربه کرد. از آن پس، رفتهرفته ساختار دولت گسترش و رشد چشمگیری یافت و عملاً تمام شئون اداره کشور، ذیل نهاد دولت تعریف شد.
معرفی کتابخون میگذشتکتاب «خون میگذشت»، مستند داستانی از زندگینامه حاج محمدآقا رسولزاده است که به قلم هادی لطفی نگاشته شده است. این زندگینامه چکیده مصاحبه نویسنده با شصت نفر و بررسی سندها و انجام چندین ساعت پژوهش است. رسولزاده از مبارزان سرشناس انقلاب در کاشان است که بعد از آشنایی با نواب صفوی، شاخه فداییان اسلام کاشان را به راه انداخت. او در هر برههای کنشی داشته و نقشهایی ایفا کرده است. وی در مبارزات علیه حکومت پهلوی با نهضت امام خمینی همراه بود و امام(ره) به طلبههایی که عازم کاشان بودند میگفت: «اگر از علما جواب نگرفتید، بروید بازار پیش رسولزاده.»
خاطرات مرتضی الویریدر روزهای اول پیروزی انقلاب، استان کردستان دچار اغتشاش بود و وضع به همریختهای در آنجا وجود داشت. ما از طرف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تعدادی را به کردستان فرستاده تا اوضاع را بررسی کنند. جمعی را نیز بهصورت مسلح برای مقابله با ضدانقلاب به آنجا فرستادیم. عدهای هم از طرف آقای رفیقدوست به کردستان اعزام شدند. روزی قرار شد من هم برای بازدید کارهای انجامشده به کردستان بروم. یک کیفدستی سامسونت برداشتم و به مهاباد رفتم. در آنوقت، کارت کمیته هم در کیفم بود.
خاطرات مریم کاتبیمریم کاتبی، پرستار یزدی دوران دفاع مقدس، مهمان صد و نود وسومین برنامه شب خاطره بود. او درباره حضور خود در کردستان و تردد دشوار در برف و انتقال مجروحان خاطره گفت. نوزدهم بهمن 1360 تعدادی از مناطق غرب به سمت جنوب رفتند و عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس انجام شد. در ادامه این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-37
یک هفته بعد از سقوط هویزه، در روزهای اول جنگ، وارد هویزه شدیم. شهر بزرگ و خوبی بود. همه چیز داشت. حتی مدتی از حمام آنجا استفاده کردیم. مغازههای بسیاری توسط افراد ما چپاول شد. اسباب خانهها: چرخ خیاطی، کولر، رادیو، ضبطصوت، ساعت دیواری، فرش، قالیچه، حتی در و پنجره را بردند. ولی شهر سالم بود و خسارت جزئی دیده بود.
در محلهای که مستقر بودیم یک زن و شوهر پیر تنها مانده بودند و روزی یکبار برای گرفتن غذا نزد ما میآمدند. ما به آنها غذا میدادیم. البته آنها راضی به نظر نمیرسیدند ولی چارهای نداشتند. گاه به صراحت اعتراض میکردند. «اینجا خاک ایران است و شما عراقی هستید. شما اینجا چکار دارید؟» و زیر لب چیزهایی میگفتند که ما متوجه نمیشدیم. بعضی روزها که برای بردن غذا میآمدند با آنها صحبت میکردیم و به آنها میگفتیم جای دیگر بروند ولی آنها قادر به رفتن از شهر نبودند. میترسیدند در جاده مورد اصابت ترکش یا گلوله قرار گیرند. میدانستیم که یک دختر پیرزن در هویزه شهید شده است.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|