|
|
جستجو
|
کارگاه آموزش تاریخ شفاهی - 11فصلبندیدر جلسه قبل، ضمن توضیح مراحل تدوین به گویاسازی اسامی و نکات مبهم رسیدیم. لازم است کمی درباره این گویاسازی توضیح داده شود. این توضیحات باید از منبع دست اول نوشته شود. منبع دست اول برای هر موضوعی متفاوت است. به طور مثال اگر قرار است در مورد سخنی از امام خمینی(ره) توضیحی نوشته شود باید به صحیفه امام مراجعه شود؛ یا اگر بخواهیم تاریخ تولد فردی را بنویسیم یا باید از شناسنامه او استفاده کنیم یا خود فرد در جایی تاریخ تولدش را بیان کرده باشد. با این حساب منابعی مثل ویکیپدیا برای انجام این کار مناسب و معتبر نیست. شیوه (قلمی) که برای نگارش توضیحات استفاده میکنیم باید کوتاه و روان باشد. هنرنمایی تدوینکننده اینجا نمایان خواهد شد که با چه قلمی این گویاسازی انجام شود.
معرفی کتاب ما هم جنگیدیمخاطرات دفاع مقدس، یکی از موضوعهایی است که در حوزه نشر، بسیار به آن پرداخته شده است. یکی از متولیان این کار، جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است که ذیل عنوان تاریخ شفاهی، به جمعآوری شفاهی این خاطرات همت کرده است. کتاب «ما هم جنگیدیم» پنجمین کتاب از مجموعه «پشتیبانی جنگ» و دوازدهمین کتاب از مجموعه «زنان انقلاب» نشر راهیار، وابسته به جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، است. روایتهای این کتاب مربوط به فعالیتهای زنان ملارد در پشتیبانی از جبهههای جنگ است.
خاطره ایران ترابی درباره دیدار با امامروز نوزدهم بهمن [1357] بیمارستان بودم. گفته بودند که آماده باشیم چون قرار است امروز نیروی هوایی ارتش به دیدار امام بروند. ممکن است درگیری شدیدی بشود. آن روز نیروی هوایی به مدرسه رفاه رفت و با امام ملاقات کرد. بعدازظهر من [ایران ترابی] و چند نفر از همکاران هم که تصمیم داشتیم حداقل برای یک بار هم شده به دیدن امام برویم، به مدرسه رفاه رفتیم. مدرسه کیپ تا کیپ پر از جمعیت شده بود، طوری که موج جمعیت مرا با خود جابجا میکرد. از نزدیک امام را دیدم. امام صحبت نکردند و فقط دست تکان دادند.
خاطرات شهناز آقایی حسینآبادیشهناز آقایی حسینآبادی، که در بیمارستان امام خمینی سقز او را خواهر آقایی صدا میزدند، مهمان صد و نود ودومین برنامه شب خاطره بود. در اواخر سال 1359 از طریق هلال احمر اصفهان به سپاه باختران معرفی شد. از آنجا به او مأموریت سه ماهه دادند و به سقز منتقل شد. او در برنامه شب خاطره درباره تنها دیدارش با شهید مصطفی طیاره خاطره گفت. ادامه این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-34
یک روز سرهنگ مقدم حسن فرمانده تیپ 9 به افراد دستور داد همه اهالی آن قریه را دستگیر کنند و به تیپ بیاورند. عدهای از نظامیان مسلح به طرف قریه رفتند و بعد از ساعتی اهالی را آوردند. اهالی دستگیر شده حدود سی نفر میشدند که ده زن هم در میان آنان بود. سرهنگ حسن دستور داد زنها را جدا و رها کنند که به خانههایشان برگردند اطفال و مردها را نگه دارند. بچهها گریهکنان به دنبال مادرانشان میدویدند و جدا کردن آنها از مادرانشان کار بس دشواری بود. بالاخره نظامیان ما با دردسر فراوان زنها را جدا کردند و به قریه فرستادند. مردان و کودکان را در یک سنگر بزرگ و خالی که برای تانک کنده شده بود جمع کردند.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|