|
شماره 556 | 30 شهريور 1401
|
|
جستجو
|
افتتاح اولین دبیرستان در جبههخاطرات حجتالاسلام غلامعلی مهربان جهرمیبعد از آنکه موفق به جلب نظر فرمانده لشکر فجر برای افتتاح مدرسه در جبهه شدم، با تدارکات جبهه صحبت کردم و گفتم: «ما برای تشکیل دبیرستان، چند تا چادر میخوایم.» گفتند: «ما جز به نیروهای رزمی، نمیتوانیم به کس دیگهای، حتی یک چادر هم بدیم.» چون خودم قبلاً مدیر کل آموزش عشایر بودم و با اموال عشایری هم آشنا، آمدم شیراز و سیزده چادر را به همراه یک دستگاه جیپ تویوتا با راننده، به جبهه آوردم. رانندهای را که همراه خودم آورده بودم، اینها را به من تحویل داد و خودش نیز برگشت.
نگاهی اجمالی به کتاب «خاطرات شفاهی دفاع مقدس روایت محسن پاکیاری»معاون عملیات لشکر 19 فجرروی جلد و پشت جلد «خاطرات شفاهی دفاع مقدس روایت محسن پاکیاری» نیز مانند دیگر کتابهای سری تاریخ شفاهی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، به ترتیب، مزیّن به تصویری از راوی و متنی کوتاه است. به همان روالِ آثارِ دیگرِ این مجموعه، نخست صفحۀ عنوان میآید، بعد صفحۀ فیپا و شناسنامه و صفحات فهرست مطالب قرار میگیرد. پیشگفتار مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس را که مرور میکنیم، در پی آن به مقدمۀ مصاحبهگر میرسیم. سپس با متن خاطرات مواجه میشویم که در انتهای آن، ضمیمهای نیز جای میگیرد.
سیصدوسیوپنجمین برنامه شب خاطره -4مدافعان سلامتچهارمین راوی برنامه شب خاطره، آقای دکتر بهزاد عیناللهی بود. او پس از تسلیت به مناسبت سالگرد شهادت رئیس مکتب شیعه، به بیان شباهتهای ایثار در زمان کرونا و زمان دفاع مقدس پرداخت و گفت: ایثار، از خودگذشتگی و خلوصی که کادر درمان در این دوران توفیق رسیدن به آن را پیدا کردند تا بتوانند درد و آلام مردم را تسکین دهند، یادآور خاطرات دفاع مقدس است. من مسئول کمیته علمی پزشکی بیمارستان بقیةالله بودم. یکی از بحثهایی که خیلی در این زمینه برایم جالب بود این بود که افرادی را میدیدم که مانند شهیدی که از او یاد شد، رشته تخصصیشان هیچ ربطی به کرونا نداشت و خیلی راحت میتوانستند اصلاً وارد این حیطه نشوند؛ اما مانند زمان جنگ، خودشان داوطلبانه جلو آمدند و این جا را برای خودشان پیدا کردند.
خاطرات علی میلانعلی میلان، خلبان دوران دفاع مقدس، مهمان صدوهشتادوسومین برنامه شب خاطره(تیر 1388) بود. او درباره آتش گرفتن هلیکوپتر در زمان اسکورت شهید علی صیاد شیرازی خاطره گفت. او گفت: ما در درخت بلوط پنهان شدیم و سه نفر از آنها آمدند نزدیک درخت... این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-14
هرگز مایل نیستم که صدام با هیتلر، دوچه، یا شاه مقایسه شود. زیرا اعتقاد دارم با اندکی تفحص در زندگی سراسر ننگین این دیکتاتورها شاید بتوان یک نقطۀ روشن ولو بسیار ناچیز یافت.
اما این آدم عمیقاً فاقد تمام صفحات انسانی است. او یک عنصر متعفن اما خوشظاهر، فریبنده و گزنده است. یادم نمیرود روزی در جبهه که بودیم مختصات یک هدف را به توپخانۀ ما دادند. برنامه این بود که آتش سنگین روی هدف مورد نظر اجرا کنیم. این کار انجام شد. در وهلۀ اول پنداشتیم که هدف، محل تجمع نفرات یا یکی از انبارهای مهمات شماست ولی چند روز بعد دریافتیم که هدف مسجد جامع سوسنگرد، یعنی خانۀ خدا، بوده است. فرماندهان ردۀ بالا در جواب سؤال ما گفتند که خمینی گفته است «مسجد سنگر است.» و سنگر دشمن باید درهم کوبیده شود.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|