شماره 554    |    16 شهريور 1401
   

جستجو

فراخوان مقاله

سیزدهمین همایش تاریخ شفاهی ایران

تاریخ شفاهی محلی مازندران

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، انجمن تاریخ شفاهی ایران با مشارکت حوزه هنری انقلاب اسلامی مازندران، اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و سپاه کربلای مازندران؛ سیزدهمین همایش تاریخ شفاهی ایران را با گرایش «تاریخ شفاهی محلی مازندران» برگزار می‌کنند. علاقه‌مندان می‌توانند چکیده مقاله‌های خود را تا 15 مهر 1401 به دبیرخانه الکترونیکی انجمن تاریخ شفاهی ایران ارسال کنند.

نگاهی به کتاب «تاریخ شفاهی دفاع مقدس روایت احمد فتوحی»

بسیج در لشکر 17 علی بن ابی‌طالب(ع)

پس از صفحات عنوان، فیپا و شناسنامه (که با هم در یک صفحه آمده‌اند) و فهرست جامع کتاب، پیشگفتار مرکز اسناد و تحقیقات و مقدمۀ مصاحبه‌کننده و تدوین‌گر کتاب قرار دارد. در ادامه، هجده جلسه گفت‌وگو با احمد فتوحی هجده فصلِ متنِ این روایت را تشکیل می‌دهد که راوی خاطراتش از جنگ را در آن بازمی‌گوید. بعد از آن، بخش تصاویر عمدتاً رنگی و بعضاً سیاه و سفید با کیفیت مطلوب می‌آید (ضمن اینکه در جای‌جای متن نیز به اقتضای مطلب و موضوع آن، عکس‌های قابل توجه و چشمگیری گنجانده شده) و آخرین صفحات نیز مطابق معمول به نمایه اختصاص دارد.

خاطرات آیت‌الله جمی از تخریب آبادان

جمعه است. روز قبل، شهر را به شدت با کاتیوشا کوبیده‌اند. مخصوصاً بیمارستان زیر آتش بود و داروخانه بیمارستان طعمه آتش شده دواها همه دوروبر و پشت بیمارستان صعود کرده بدیهی است که یک نوع دلهرگی و نگرانی برای برگزاری نماز هست؛ اما چه توانی کرد که در تمام آبادان نقطه امنی وجود ندارد که از گلوله‌های توپ و خمپاره در امان باشد. یا باید نماز را به کلی ترک کرد و یا متوکلاً علی‌الله با رعایت مسائل امنیتی، در حد امکان به اقامه این سنت الهی ادامه داد.

خاطرات سعید فخرزاده

حجت‌الاسلام سعید فخرزاده، پژوهشگر حوزه تاریخ شفاهی و «مدیر دفتر تدوین دستاوردهای انقلاب اسلامی»، مهمان صد و هشتادمین برنامه شب خاطره(اسفند 1387) بود. او درباره دشواری گرفتن خاطره از رزمندگان و گمنام ماندن آنها خاطره گفت. او گفت: برخی هم نشانی افرادی را می‌دادند که گاهی فرصت نمی‌شد خاطرات آنها را بگیریم و گاهی هم با دشواری خاطره می‌گرفتیم. این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-12

…او دوباره تکرار کرد: «هیچ ترسی نداشته باشید. شما برادران ما هستید.»
دلگرم به آن سپاهی گفتم:‌ »من پزشک هستم، زخمیهای ما احتیاج شدید به مواظبت و مداوا دارند.» سپاهی گفت: «شما زخمیهایتان را مداوا کنید.» گفتم: «دارو و وسایل لازم کم داریم و باید از انبار مخصوص بیاورم.»
به اتفاق آن سپاهی و چند تن دیگر از افراد که جراحات سطحی داشتند از چادر بیرون آمدیم و به طرف انبار داروها رفتیم. هر چه لازم بود همراه آوردم. هنگام برداشتن دارو از انبار به آ‌ن سپاهی گفتم اجازه بدهید لباسها و لوازم شخصی خودم را هم بردارم. جوانک گفت: «شما آزادید هر کاری که می‌خواهید انجام دهید و هر چه لازم دارید از انبار بردارید.» یک کیف دستی، یک سال، به اضافه دو پتو و مقادیری دارو با خود آوردم و به طرف چادر راه افتادیم. وقتی رزمندگان اسلام به ما وارد شدند، شاید باور نکنید، با ما مصافحه کردند، ما را بوسیدند، غذا و آب در اختیارمان گذاشتند و با ما عکس یادگاری گرفتند.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.