شماره 552    |    02 شهريور 1401
   

جستجو

سیصدوسی‌وپنجمین برنامه شب خاطره -1

مدافعان سلامت

سیصدوسی‌و پنجمین برنامه شب خاطره، پنجشنبه 5 خرداد 1401 با حضور پزشکان و کادر مدافع سلامت در تالار سوره حوزه هنری و با اجرای داوود صالحی برگزار شد. در این مراسم خانواده شهدای مدافع سلامت، کادر بهداشت و درمان پزشکی و جمعی از داوطلبان حوزه سلامت حضور یافتند و از خاطرات شروع و اوج بیماری کرونا گفتند. در ابتدا، مجری این برنامه شب خاطره را که بر محور «مدافعان سلامت» بود، پر‌مناسبت‌ترین برنامه این روزها خواند و با گرامیداشت یاد و خاطره شهید ترور، سردار حسن صیاد خدایی، شهادت این سردار بزرگ را تسلیت گفت.

نگاهی به کتاب «مادرِ ایران»

خاطرات شفاهی عصمت احمدیان، مادر شهیدان اسماعیل و ابراهیم فرجوانی

راوی خاطراتش را از وقایع ریز و درشت سال‌های کودکی‌اش شروع می‌کند: «چشمم به ننه افتاد که رفت سمت طویله. سریع لحاف را پس زدم و رفتم پی‌اش. نشسته بود به دوشیدن گاو. صدای فش‌فش خوردن شیر به دیوارۀ سطل را دوست داشتم. توی باربند جلوی گاو منتظر ایستاده بودم. کارش که تمام شد رفت سراغ کاه و بُرمه (ساقه برنج) دادن به حیوان‌ها. از فرصت استفاده کردم. دستۀ سطل را گرفتم و به مطبخ بردم. از کارهای خانه همین صاف کردن شیر برایم لذت داشت. تا ننه به مطبخ بیاید، شیر صاف آماده بود.»

سرگذشت ملا صالح قاری، مترجم اسرای ایرانی

شروع واقعی اسارت و شکنجۀ صالح

آن طور که بعدها فهمیدم، روال کارشان بدین شکل بود که هر چهل روز به محض آمدن اُسرای جدید گروهی از بخش فارسی رادیو، تلویزیون عراق می‌آمدند و با آنها مصاحبه می‌کردند. گویا چهل روز گذشته بود و ما شش نفر که تازه‌وارد بودیم، می‌بایست برای مصاحبه آماده می‌شدیم. صبح روز دوم بود. من و حبیب نگران از آنچه ممکن است بر سرمان بیاید، کنار پنجرۀ کوچک رو به حیاط ایستاده بودیم و صحبت می‌کردیم. ناگهان دروازۀ ورودی ساختمان با سروصدا باز شد و دو ماشین سواری داخل محوطۀ حیاط آمدند. چند نفر از آنها پیاده شدند و به طرف ساختمان اصلی رفتند. هر دو کنجکاو و ناراحت به ماشین و سرنشینانی که از آن پیاده شده بودند، نگاه می‌کردیم.

خاطرات رسول ملاقلی‌پور ‎

رسول ملاقلی‌پور (۱۷ شهریور ۱۳۳۴ - ۱۵ اسفند ۱۳۸۵)، کارگردان سینما، مهمان صدوچهل‌وچهارمین برنامه شب خاطره (آذر 1384) بود. او درباره عکاسی بدون داشتن نگاتیو برای خوشحال کردن برخی رزمنده‌ها خاطره گفت. او گفت: دیدم یک عکاس فقط از خرمشهری‌ها عکس گفت و پسری 15 ساله بغض کرد. یادم نبود که نگاتیو از اهواز تهیه نکردم. فلش زدم و 2هزار فریم عکس گرفتم... این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-10
وقتی دود و غبار خوابید آن سرباز هم خوابیده بود. همه جمع سالم بودند بدون این که کوچکترین صدمه‌ای دیده باشند. فقط آن سرباز فحاش و شجاع صدام حسین در میان خاک و خون خفته بود. در آنجا به سربازان گفتم: «در هلاکت و تلف شدن این مرد عبرتهایی نهفته است.» و گفتم: «چرا از میان این جمع فقط این یک نفر باید هلاک بشود؟» و جواب را برایشان روشن کردم و گفتم که قرآن می‌گوید... «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی...» «ای پیامبر، کفار با دست تو کشته نشدند بلکه این خدا بود که این کفار را کشت.»
من هم آن‌جا گفتم و هم این جا به شما می‌گویم و خداوند را که پاک و منزه است شاهد می‌گیرم که حق در کنار رزمندگان اسلام است و همچنین پیروزی. تا زمانی که رزمندگان شما در کنار حق باشند خداوند با آنهاست و اینان بندگان صالح خدا هستند. ...الیس الله بکاف عبده... (آیا خداوند در یاری کردن بندگانش کفایت نمی‌کند.»
و چرا پیروزی از آن یاران خدا نباشد حال آنکه قرآن کریم می‌فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ان تنصروا ینصرکم و یثبت اقدامکم.»


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.