|
|
جستجو
|
سیصدوسیوچهارمین برنامه شب خاطره -3مجری از آقای احمد حیدری دعوت کرد تا به عنوان سومین راوی برنامه از خاطرات خود در دوران اسارت بگوید. حیدری گفت: شاخصه اصلی اسارت، پس از مهجوری از خانواده، ضرب و شتمها بود. وقتی ما در ایران بودیم شنیده بودیم که اسرای ما را با چوب و کابل میزنند و شکنجه و آزار میدهند. البته در اردوگاهی که ما بودیم، وقتی منطقه را گرفتند و رزمندگانش را اسیر کردند، چون جا نداشتند ما را به بخشی دیگر از اردوگاه یازده یا دوازده آوردند. یعنی در بخشی که کامبیز زودتر از ما آنجا بود. آنجا دیدیم که آنها وضعشان از ما بهتر است. چراکه ما در شکنجه بودیم.
برشی از خاطرات غلامعلی مهربان جهرمیپذیرش قطعنامه و پایان جنگتیر ماه 1367، در خط آبادان پیش بچههای طرح عملیات، احمد ربیعی، شهریار چهارستاد، فرامرز ابراهیمی و محمود رحمانیان نشسته بودم. ک مرتبه دیدیم که اخبار ساعت چهارده اعلام کرد که امام، قطعنامه را پذیرفتند. پذیرفتن قطعنامه خیلی برای ما دردآور بود. همه پای تلویزیون نشسته بودند و مثل اینکه یک ذاکر، داشت ذکر مصیبت میخواند، گریه میکردند. من تمام کلاسهایی را که داشتم، تعطیل کرده بودم؛ برای اینکه نمیدانستم جواب سؤال بچهها را چه بدهم؛ چرا که همه میپرسیدند «چطور شده که امام قطعنامه را پذیرفتهاند؟»
خاطرات سعید قاسمیسعید قاسمی فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ۲۷ محمد رسولالله، خلبان هوانیروز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس و نظامی بازنشسته که هماکنون به عنوان استاد دانشگاه شهید رجایی و مدیر قرارگاه مهندسی و جهادی حاج احمد متوسلیان فعالیت میکند، مهمان صدوچهلودومین برنامه شب خاطره (مهر 1384) بود. او درباره شناسایی منطقه مین نزدیک عراقیها با استفاده از گردو غبار روز و ارائه گزارش آن به شهید مهدی زینالدین خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-4
مرتضی سرهنگی
شب حمله، تانکهای ما به سوی مواضع نیروهای شما به حرکت در آمدند. نیروهای پیاده وارد درگیری شدید شدند. پس از چند دقیقه من تلاش کردم به وسیله بیسیم جهت هماهنگی با واحدهای سمت چپ و راست تماس بگیرم. کسی نبود که جواب بدهد. هیچ ارتباطی برقرار نشد.
آن شب، ماه کمی دیر ظاهر میشد. هنگام ظاهر شدن با کمال حیرت دیدم که از سمت مغرب بالا میآید. پیش خود گفتم مگر چنین چیزی ممکن است! مطمئن بودم که اشتباه نمیکنم. آن شب، سوم ماه بود و من هم چند ماه بود در منطقه بودم ولی هیچ شبی چنین نبود.
نمیدانید چه لحظات عجیبی به من گذشت. با خودم تکرار میکردم «مگر امکان دارد ماه از مغرب ظاهر شود!»
دوباره سراغ بیسیم رفتم. تماس حاصل نمیشد. احساس میکردم گم شدهام. هیچ خبری از نیروهای طرفین نبود. ترس عجیبی در جانم افتاد. شاید این هم معجزه باشد. نمیدانم چطور شد که سوره فیل به ذهنم آمد.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|