|
|
جستجو
|
سیصدوسیوچهارمین برنامه شب خاطره -1سعادتی شد که پس از حدود 33 یا 34 سال، برادران همرزم و همبند خود را دیدم و خاطرات دوران اسارت برایم زنده شد. آقای احمد حیدری که قرآن تلاوت میکرد، من ناخودآگاه به فروردین1367 رفتم. ما با او در ارتفاعات شاخ شمیران در مریوان و در عملیات بیتالمقدس5 اسیر شدیم. پس از دو یا سه روز که از اسارت ما گذشت، زمانیکه من او را در سلیمانیه دیدم با هم صحبت کردیم و فهمیدیم همشهری و هر دو اهل بروجرد هستیم. اسارت ما از آن زمان آغاز شد.
اخبار تاریخ شفاهی اردیبهشت 1401به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارشها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانههای مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از خرداد 1401 را میخوانید.
خاطرات حسن مولاییصد نفر، صدها نفر، هزارانبوی گوشت پخته میآمد. آسفالت خیابان زیر آفتاب تف خورده بود و کنار حولههای سفید، سیاهتر از همیشه به نظر میرسید. کف پایم را جمع کرده بودم و آهسته روی زمین میگذاشتم. فکر میکردم از کوچه چادر مصریها بیرون بزنم، میتوانم خیابان 204 را تند تند برگردم عقب و خودم را به چادرمان برسانم. کف زمین پر از بطریهای آب پرس شده بود. انگار ماشین از رویشان رد شده باشد یا چند نفر رویشان افتاده باشند. از بالای خیابان، درست همانجا که با ماشین و گاردهای فلزی مسیر را بسته بودند؛ آب شره کرده بود تا پایین از بین اجساد شهدا و بطریهای آب، راهش را باز کرده بود و همچنان روان بود.
نگاهی به کتاب «سکاندار»خاطرات محمدرضا حسنیبهمن 1363 دیگر طاقتش طاق شده بود. خود را به آب و آتش میزد تا اعزامش کنند، اما به خاطر همان سن کم نمی شد. تصمیم گرفت هرطور شده حتی بدون اجازۀ والدین و مدیران کارخانه، به صورت قاچاقی، خود را به جبهه برساند. تا اینکه در پایگاه بسیج کارخانه وقتی شور و اشتیاقش را برای رفتن دیدند، به او گفتند: «تو در پشت خط توانایی ارائۀ خدمات را داری و به نسبت سن و سالی که داری میتوانی کار خدماتی بکنی. میتوانی از طریق ستاد پشتیبانی جنگ و جهاد سازندگی به جبهه اعزام شوی...»
خاطرات علی میلانعلی میلان، خلبان دوران دفاع مقدس، مهمان صدوهشتادوسومین برنامه شب خاطره(تیر 1388) بود.او درباره اسکورت شهید صیاد شیرازی و رفتن به پادگان خاطره گفت. او گفت زیر هلیکوپتر را زدند و سیستم هیدورلیک از کار افتاده بود.... این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی-2
مرتضی سرهنگی
نظامیان کادر عراقی که وفادار به صدام حسین بودند وادار شدند که بیندیشند و پی به ماهیت این جنگ ببرند و در نهایت خود را در دام حزب بعث گرفتار ببینند ـ ضمن این که تماس نظامیان وظیفه و احتیاط که اغلب از ذهن روشنتری برخوردار بودند در کماثر کردن تبلیغات گوبلزی صدام حسین نمیتوانست بیتأثیر باشد. همانطور که میدانید بعد از شروع جنگ، صدام حسین دیگر نتوانست با ترفندهای تبلیغاتی و روانی محبوبیت کاذبی را که در ارتش و حتی در میان عدهای از مردم عراق به دست آورده بود حفظ و یا آن را تقویت کند. شکستهای بزرگ پیاپی، سیل کشتهها، کمشدهها و اسرا هر روز بر آگاهی نظامیان و مردم افزود و از محبوبیت کاذب این سردار پوشالی کاست. ضربات کوبنده نیروهای اسلام سریعتر از آن بود که حزب بعث بتواند جواب قانعکنندهای برای نظامیان و مردم عراق فراهم کند. تناقض در رفتار و گفتار بعثیان مشت حکومت عراق را باز کرد و آن را به بنبستی کشاند که اکنون تنها با توسل به تهدید و زور است که میتواند جوانها و حتی پیرمردهای عراق را به جبهههای جنگ بکشاند.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|