|
شماره 535 | 31 فروردين 1401
|
|
جستجو
|
چهارمین نشست مجازی تاریخ شفاهی ایرانتاریخ شفاهی ایران در فراسوی مرزها - 4من اساساً معتقد نیستم که در تاریخ شفاهی باید مثل ضبطصوت عمل کنیم و بنشینیم تا طرف مقابل هرچیز میخواهد بگوید. بر عکس، معتقد هم نیستم که تاریخ شفاهی مثل بازجویی است و مصاحبهشونده را بنشانیم و هرچه دوست داریم از او بپرسیم. مرز بین این ضبطصوت یا بازجو شدن در تاریخ شفاهی مرز لرزان و خطرناکی است. یعنی نه میتوانید هرچه دوست دارید بشنوید و نه میتوانید فقط ساکت بمانید و به هرچه او دوست دارد گوش کنید. هرکدام از اینها مصاحبه را به سمت تباهی میبرد. تمام دوستان این را تجربه کردهاند و میدانند. تاریخ شفاهی موضوعی است که ضمن اینکه ارزش و جایگاه خودش را دارد، به هیچ عنوان نمیتواند به عنوان تنها منبع و یگانه رفرنس تاریخنگاری محسوب شود.
مروری اجمالی بر کتاب «دو ماشال»خاطرات ماشاءالله حرمتیراوی قبل از شروع خاطرات جنگ، ابتدا از شنبهشبی میگوید که مثل بیشتر شنبهشبها در مسجد پیروادی همدان کنار دوستان قدیمی نشسته است. یکی از دوستان دوران دفاع مقدس با فهرستی در دست جلو میآید و به او خبر میدهد: «میخواهیم برویم بازدید مناطق جنگی.» و همان دم جرقهای دل راوی را روشن میکند: «با خودم میگویم هی پسر؛ بعد از بیست و چند سال دوری و یک جا ماندن و دور خود بیهوده چرخیدن، رفتن چه حالی دارد؟! و میگویم اسمم را بنویس.
گزیدهای از خاطرات سردار سیدرحیم صفویدر دهه سوم فروردین ماه سال 1359 سردار سرلشکر شهید پاسدار یوسف کلاهدوز، قائممقام فرمانده کل سپاه، از تهران تلفنی با اینجانب که در آن زمان فرمانده عملیات سپاه استان اصفهان بودم ـ تماس گرفت و دستور داد پیرو جلسه حضوری که در تهران با تو داشتیم شما با هر تعداد از پاسداران و بسیجیان اصفهان که میتوانید برای مقابله با ضدانقلاب و آزادی سنندج و سایر شهرهای کردستان عازم شوید. او از سوابق من قبل از پیروزی انقلاب اسلامی آگاهی داشت...
خاطرات محمدرضا گلشنی محمدرضا گلشنی، رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان صدوهشتادوپنجمین برنامه شب خاطره (شهریور 1388) بود. او درباره شبهای قدر ماه رمضان و پنهانی بیدار ماندن در دوران اسارت خاطره گفت. او گفت ما پتو را روی سرمان میکشیدیم و یواشکی العفو میگفتیم. قدر این شبهای قدر که آزادانه الاهی العفو میگویید را بدانید. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
مهران، شهر آینهها – 30
عراق برای دفاع از ارتفاعات قعلهویزان و برای جلوگیری از پیشروی نیروهای ایرانی، نیروهای گارد ریاست جمهوری را وارد میدان کرد. بچهها ارتفاعات قعلهویزان را محل دفن نیروهای گارد ریاست جمهوری و کماندویی عراق کردند و چنان عرصه را بر آن نیروها که دست راست صدام به حساب میآمدند، تنگ کردند که عدهای از افسران ارشد آنها نیروهای خود را رها کردند و غزل فرار را خواندند. به اول ارتفاعات قعلهویزان رسیدیم. درگیری خیلی شدید بود. مثل باران، گلوله خمپاره بر سر بچهها میریخت.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|