|
شماره 533 | 17 فروردين 1401
|
|
جستجو
|
سیصدوسیوسومین برنامه شب خاطره - 1سیصدوسیوسومین برنامه شب خاطره، پنجشنبه ۵ اسفند1400 با حضور خانواده و همرزمان شهید آزاده سیدعلی اکبر مصطفوی در تالار سوره حوزه هنری و با اجرای داوود صالحی برگزار شد. در این مراسم از کتاب «هنوز هم خروشان» به قلم زهرا عابدی از انتشارات جنات فکه رونمایی شد. در ادامه مجری از دوست و همرزم شهید مصطفوی، آقای قماشلوییان، دعوت کرد تا از خاطراتی که در دوره اسارت در کنار او داشت بگوید.
معرفی کتاب «امیرخورهه»زندگینامۀ امیر سرتیپ دوم ستاد غلامعلی امیریدر شب نوزدهم رمضان برابر با یازدهم خرداد سال 1332 در دهستان خورهه از توابع محلات در استان مرکزی به دنیا آمد. نامش را غلامعلی گذاشتند و گوشش را به نشانۀ غلامی حضرت علی(ع) سوراخ کردند و حلقهای در آن انداختند و نذر کردند که وقتی هفت ساله شد، این حلقه را در صحن حرم امام رضا(ع) از گوش او خارج کنند. ارادت به ائمۀ اطهار(ع) در خانوادۀ حاج خلیلخان امیری خورهه ریشه و سابقۀ کهن داشت.
خاطرات محمدرضا گلشنی محمدرضا گلشنی، رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان صدوهشتادوپنجمین برنامه شب خاطره (شهریور 1388) بود. او درباره ماه رمضان و افطار دوران اسارت خاطره گفت. او گفت از نانهایی که به ما میدادند حلیم و شکلات درست میکردیم. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
مهران، شهر آینهها – 28
به قرارگاه که رسیدم، یکراست رفتم سراغ سنگر فرماندهی ادوات. هنگام وارد شدن، حاج مهدی در گوشهای نشسته و مشغول خواندن قرآن بود. همدیگر را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم. بعد کالک عملیات را برداشت و نقشه را تشریح کرد و گفت: ـ امشب عملیات است. با شنیدن این حرف، آنقدر خوشحال شدم که نزدیک بود سکته کنم!
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|