|
شماره 532 | 10 فروردين 1401
|
|
جستجو
|
تحویل سال در جمع شهداخاطرات نجاتعلی اسکندریاسفند ماه سال 1360 از مرخصی به جبهه برگشته بودم که اعلام شد منطقه در آمادهباش صددرصد به سر میبرد. تحویل سال را در سنگر و بین دوستان و همرزمان گذراندیم و به محض اینکه رادیو حلول سال 1361 را اعلام کرد، همه با یک صمیمیت و محبت عمیقی با هم روبوسی کردیم و عید را تبریک گفتیم.
اخبار تاریخ شفاهی اسفند 1400به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارشها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانههای مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از اسفند 1400 را میخوانید.
چهارمین نشست مجازی تاریخ شفاهی ایرانتاریخ شفاهی ایران در فراسوی مرزها - 3من مهمترین کار در تاریخ شفاهی را -بر خلاف آنچه که بسیاری میگویند- مصاحبه نمیدانم و حتی شاید مصاحبه را به نسبت تدوین و خروجی کار، مقداری سادهتر نیز میدانم. شفاهیت در تاریخ شفاهی در همه قسمتهایش وجود ندارد؛ یعنی خروجی کار تاریخ شفاهی در ایران و خارج از کشور به صورت مکتوب است. به این معنا که ما فایلهای صوتی که در آنها گفتوگو میکنیم را منتشر نمیکنیم. خیلی به ندرت پیش میآید که یک گفتوگو به صورت کامل منتشر شود و اگر هم در این گروههای مجازی مطلبی منتشر میشود، خیلی محدود و در حد چند دقیقه است.
نگاهی به کتاب « پزشکان عملیاتی 2»زندگینامه، خاطرات و دیدگاه دکتر محمدعلی عطاری، استاد و متخصص بیهوشی و مراقبتهای ویژه و درددر کتاب « پزشکان عملیاتی 2»، پس از تقدیمنامه، نخست به متن کوتاهی با دستخط دکتر محمدعلی عطاری و در صفحۀ مقابل آن به عکسی که به شرح زیر آن، به اتفاق پروفسور مجید سمیعی در اتاق عمل (هانوفر، آلمان) گرفته شده، برمیخوریم. آنگاه فهرست، مقدمۀ گردآورنده و در ادامه «زندگینامه در یک نگاه» میآید که خلاصهای شش صفحهای از متن کتاب است. متن متشکل از یازده فصل است و هر فصل با پیشگفتار کوتاهی شروع میشود و با سؤال و جواب ادامه پیدا میکند. علاوه بر این، عنوان فصلها نیز از دو بخش تشکیل شده که بخش اول به شکل کلی به دوره یا وضعیتی مشخص از زندگی دکتر عطاری و بخش دوم به مهمترین ویژگی یا عملکرد وی اشاره دارد.
خاطرات رضا سلطانیرضا سلطانی، مهمان صدوچهلوهشتمین برنامه شب خاطره (اردیبهشت 1385) بود. او درباره شهید علی صیاد شیرازی (۲۳ خرداد ۱۳۲۳–۲۱ فروردین ۱۳۷۸) سرلشکر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و ماجرای قول کمکی که به برادران مستقر در شهر سردشت داده بود خاطره گفت. او گفت در هلیکوپتر به سمت سردشت نوری وجود نداشت و گم شدیم... این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
مهران، شهر آینهها – 27
به مقر گردان رسیدیم؛ تمام فرماندهان جمع شده بودند. فرمانده مخلص و شجاع لشکر ثارالله ـ حاج قاسم سلیمانی ـ تشریف آوردند. یکی از مواردی که به ما دستور دادند، رفتن به مرخصی اجباری بود تا نیروهای عراقی خیال کنند ما قصد آزادسازی مهران را نداریم. مدت مرخصی، 15 روز بود.
هفت روز از مرخصیم گذشته بود که لشکر احضارم کرد. وقتی در نهم تیر 1365، ساعت 7 صبح، رفتم تا از نامزدم خداحافظی کنم، باور نمیکرد؛ چون هنوز 8 روز از مرخصیم مانده بود.
به مقر واحدمان ـ در اهواز ـ که رسیدم، به جز چند نفر، همگی به منطقه مهران رفته بودند. بعد از تماس با جلو، موظف شدم که همان شب حرکت کنم. بار و بنهام را بستم و پس از تحویل گرفتن یک تویوتا که اهدایی مردم رفسنجان به جبهه بود، خیال حرکت داشتم؛ ولی خستگی راه کرمان تا اهواز، مرا به این ترس انداخت که:
ـ نکند بین راه خوابم ببرد.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|