|
شماره 528 | 04 اسفند 1400
|
|
جستجو
|
سیصدوسیودومین برنامه شب خاطره - 3راوی سوم برنامه، سرهنگ سیداحمد کیا، سرهنگ کنترل شکاری بود که در طول هشت سال دفاع مقدس در عملیاتهای متعددی شرکت کرده بود. او در سال ۱۳۶۰ در عملیات «طریقالقدس» در خط بستان و سوسنگرد شرکت فعال داشته و پس از آن هم در سال ۱۳۶۱ در عملیات «بیتالمقدس» که منتج به فتح خرمشهر شد، نقشآفرینی کرده است. او افتخار دارد در آن دوره، در کنار امیر سرلشکر منصور ستاری باشد. سرهنگ کیا، در سال ۱۳۶۳ به دستور این شهید که در آن زمان معاون عملیات پدافند هوایی ارتش بود، به عنوان جانشین فرمانده و رئیس عملیات سایت رادار تاکتیکی جنوب غرب کشور منصوب شد.
اخبار تاریخ شفاهی بهمن 1400به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، «خبرهای ماه» عنوان سلسله گزارشی در این سایت است. این گزارشها نگاهی دارند به خبرهای مرتبط با موضوع سایت در رسانههای مکتوب و مجازی. در ادامه خبرهایی از بهمن 1400 را میخوانید.
◄ سومین همایش ملی تاریخ شفاهی دفاع مقدس به همت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و کتابخانه ملی ایران به همراه رونمایی از کتابهای اسنادی و تاریخ شفاهی دفاع مقدس در روزهای نهم و دهم بهمن برگزار شد.
مروری بر کتاب «سه شیفته پای کار»خاطرات حمید کامرانزادهوقتی راوی (حمید کامرانزاده) نوجوان بود، بهطور تماموقت همراه با پدر در خواربارفروشیاش کار میکرد، اما پس از گذشت ایامی چند، احساس کرد توانش فراتر از این کار است. نمیخواست تنها به همان شغل پدرش محدود بماند، تا اینکه بالاخره در بیستودوسالگی از شهر زادگاهش- فومن- خود را به رشت رساند و با اندک سرمایهای که اندوخته بود، وارد کار بسازوبفروشی شد.
خاطرات حسین مظفرحسین مظفر، از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو هیأت علمی (بازنشسته) دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی است. در دوران انقلاب، به دلیل تحت تعقیب قرار گرفتن توسط ساواک، تحصیل در دانشگاه شهید باهنر کرمان را رها کرده و متواری میشود. بعد از شروع جنگ ایران و عراق، وی و سایر اعضای خانواده وی، حضور فعالی در جبهه جنگ داشتهاند. حسین مظفر، مهمان ویژه برنامه شب خاطره در حضور مقام معظم رهبری بود. او درباره عملیات کربلای 5 در شلمچه، سنگرهای گردان حمزه و شهادت یک نوجوان خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
مهران، شهر آینهها – 23
اشک در چشم همه حلقه زد و بغض، گلوگیرمان شد. قلب من هم ریخت و سرم سوت کشید؛ طوری که دیگر حالیم نبود که کی و کجا هستم؛ حتی متوجه بعضی از حرفهای زندی نشدم. تمام فکرم فقط مهران بود که برای دومینبار به دست نیروهای عراقی افتاده بود. زندگی گفت از ما خواسته شده که همین امشب، با تمام امکانات و نیرو و با گردانهای پیاده، به منطقه مهران برویم. ساعت حرکت را 12 شب تعیین کرد و می بایست تا ساعت 11 شب، نیروها را با کلیه امکانات حاضر میکردیم و تا با بقیه نیروهای لشکر، به طرف مهران حرکت کنیم. آن موقع، ساعت 9 بود و فرصت زیادی باقی نمانده بود. به مقر واحدمان رفتم و بچهها را در سنگر جمع کردم. تعدادی را انتخاب کردم و خواستم فوراً با تمام لوازم تبلیغاتی، برای یک مأموریت حاضر شوند. در مورد سقوط مهران چیزی نگفتم. تمام بچههای دوشکاچی داوطلب شده، میخواستند در این مأموریت شرکت کنند.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|