نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران سه ماهِ ابتدایی جنگ را با نیروی دریایی، هوایی و زمینیِ عراق جنگید. هیچ نیروی سطحیای در منطقه وجود نداشت. فکر کنید در یک خط، تانکهای عراقی روزی 10 کیلومتر به سمت اهواز حرکت میکردند. هواپیماهای اف 4 نیروی هوایی، موشک ماوِریکی را که از تانک، گرانتر است، به سمت تانک میزدند که جلوی این تانکهای عراقی را بگیرند.
بیرون و داخل رختشویخانه پر از لباس و پتو و ملافه بود. همین که رفت داخل، بوی تند وایتکس را حس کرد. چهل پنجاه تا خانم صلوات میفرستادند، دعا میکردند و میشستند. کسی حواسش به او نبود. او هم نشست پای تشت و ملافهای باز کرد. خون روی آن خشک و سیاه شده بود. خواست با وایتکس خیسش کند. وایتکس را برداشت و رویش ریخت. گاز شدید آن توی حلق و دماغش رفت. چشمهایش سوخت و اشکش سرازیر شد. نفسش بالا نمیآمد. شیلنگ آب را گرفت روی صورتش و رفت بیرون رختشویی. داشت خفه میشد. وقتی حالش بهتر شد دوباره برگشت و موقع شستن، گوشۀ مقنعهاش را مثل ماسک جلوی دهان و دماغش بست.
منصور کاظمیان، کمکخلبان دوران دفاع مقدس و همرزم شهید عباس دوران، مهمان صد و بیست و یکمین برنامه شب خاطره (آبان 1382) بود. او درباره شهید عباس دوران و مأموریت سه پرواز به سمت کنفرانس غیرمتعهدها در بغداد خاطره گفت و ماجرای گفتوگو با شهید دوران در روز قبل از عملیات را روایت کرد. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
مهران، شهر آینهها – 10
برای شناسایی خاکریز جلومان، با چند نفر از فرماندهان گردانها و فرمانده گردان 417 جلو رفتیم. به نزدیک خاکریز رسیدیم. از خاکریز عراقیها به طرفمان تیراندازیهای پراکنده میشد. شهر فاو در سمت راست و پایین دست ما قرار داشت. با بیسیم اعلام کردیم بچهها به طرف خاکریز پیشروی کنند. بچهها به سرعت، خودشان را به ما رساندند. به خاکریز حمله کردیم. عراقیها به طرف پایگاه موشکی فرار کردند و حتی برای لحظهای هم مقاومت نکردند.