گاه راوی از مصاحبهکننده میخواهد دستگاه ضبط صدا را خاموش کند تا او درباره موضوعی حرف بزند یا خاطرهای بازگو کند. بنابراین دستگاه را بدون چون و چرا خاموش کنید. بعد از اتمام حرفها، شاید بتوانید با چند جمله ساده و کوتاه «اعتماد روانی» ایجاد کنید و راوی بپذیرد یک بار دیگر - این بار با ضبط روشن- درباره موضوع مورد نظر حرف بزند. توجه داشته باشید که ایجاد اعتماد روانی و راضی کردن راوی نباید به درازا بکشد و به مباحثه و جدل تبدیل شود.
سیصد و بیست و چهارمین برنامه شب خاطره، روز پنجشنبه ششم خرداد 1400 به صورت حضوری در محوطه باز حوزه هنری برگزار شد. در این برنامه مهندس مهدی چمران، حجتالاسلام محمدحسن ابوترابیفرد و آقای سعید اوحدی خاطرات خود را بیان کردند. اجرای این شب خاطره را که در آن از کتاب «سلام آقا سید» هم رونمایی شد، داوود صالحی بر عهده داشت.
من از روزی که بنیصدر به ریاست جمهوری انتخاب شد، مخالف او بودم چون او را در مسیر امام و نظام نمیدیدم. بنیصدر چنان خودش را انقلابی جا زده بود که کمتر کسی به خودش حق میداد حتی جلوی چهار تا جوان با او اظهار موافقت نکند، چه برسد به اینکه بخواهد مخالفت نماید و حتی کسی جرأت مخالفت علنی با بنیصدر را نداشت. اما قبل از اینکه نفاق بنیصدر آشکار شود و در همان اوج محبوبیتش، هر کجا که میشد شدیداً علیه او صحبت میکردیم، وقتی بنیصدر در ماه رمضان به مشهد رفت، استقبال فوقالعادهای از او شد.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
بر فراز میمک – 16
هر سه فروند در گوشهای از قرارگاه به زمین نشستیم و با خاموش کردن موتور ـ برای گرفتن اطلاعات ـ به سمت دفتر عملیات راه افتادیم. از در هر سوله یک نفر بیرون میآمد و چند نفر به داخل میرفتند. جلوی در بعضی از سولهها ترافیک سنگینی از آدم برقرار بود. سطرح قرارگاه پر از خودرو آماده حرکت بود. در میدان مرکزی قرارگاه، نفرات زیادی ـ در حالی که توسط افراد مسلح حفاظت میشدند ـ به چشم میخوردند.