یکی از بخشهای مهم در مصاحبه تاریخ شفاهی «شروع خوب» است. میتوان گفت شروع خوب، یک پنجم سرنوشت کل کار است که از «چه و چگونه پرسیدن» و یافتن نقطه مناسب برای آغاز حاصل میشود. در واقع اهمیت شروع خوب در مصاحبه را میتوان با ضربالمثل «خشت اول را گر نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج» بیان کرد. درست گذاشتن خشت اول در ادامه کار تعیینکننده است.
همان طور که همگی منتظر بودیم تا از طیارهها اعلامیه بر سر ما ببارد، ناگهان دیدیم شیء سیاه رنگی از آن به طرف ما در حال افتادن است. یکی از بچهها، که فکر میکنم رضا ماهیار بود، با صدایی بلند فریاد زد «بمب!» شب قبل از رادیو اعلام شده بود که اگر در معرض بمباران قرار گرفتید، سعی کنید خودتان را در چالهای و یا کانال یا جوی آبی پرتاب کنید.
دو سه روز صبر کردیم. دیدیم وضعیت بدتر و وخیمتر میشود. فشار بر نیروهای ما بیشتر و حلقه محاصره خرمشهر هم تنگتر میشود. روز 22مهرماه بود که تصمیم گرفتیم جهت ارائه گزارش از وضعیت خرمشهر و بیان خیانتهایی که صورت میگیرد، نزد حضرت امام برویم. آقای بنیصدر که میگفت گلولهی توپ و خمپاره نقل و نبات نیست تا به شماها بدهیم، آقای چمران هم که حرفش منطقی بود و نمیشد که اهواز را رها کرد و به خرمشهر چسبید.
روز فتح خرمشهر، طبق روال، وقتی که رادیو را باز کردم، ساعت دو بعدازظهر تهران ـ چهار بعدازظهر کشمیر ـ بود. رادیو تهران فتح خرمشهر را اعلام کرد. نمیدانستم که در ایران چه تیتری در روزنامهها زدهاند. بعد که روزنامهها رسید، دیدم من هم همان تیترها را نوشتهام: «خرمشهر آزاد شد» من به زبان اردو نوشتم: «خرمشهر آزاد هوگیا»...
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
بر فراز میمک – 13
بخش جنوبی و قسمت عظیمی از بخش میمک دست عراقیها بود و نیروهای آنها ـ با سرعت ـ به طرف قله در حال پیشروی بودند. تنها، قلۀ کوه در اختیار نیروی کوچکی از رزمندگان ما قرار داشت و آنها هم هر آنچه را که در توان داشتند، به نمایش گذاشته بودند. اما وجود آن نیروی کوچک، روی قلۀ میمک، به هیچ عنوان نمیتوانست نیرویی بازدارنده باشد. تنها با شلیک گلولهای، سقوط قله مدتی کوتاه به تأخیر میافتاد.
در فاصلهای کمتر از یک کیلومتر روی تپههای مقابل، 9 سرباز عراقی در حالی که نفر جلویی آنها بیسیمی را به دوش داشت، در حال حرکت بودند. عباس با دیدن سربازان عراقی ـ سریع ـ به سراغ سربازان خوابیدۀ درون کانال رفت و آنها را بیدار کرد. لحظهای نگذشته بود که همۀ آنها آتش سلاحهایشان را به سمت دیگر دیدگاه هدایت کردند. تکبیر یکی از سربازان، فرو افتادن سربازی عراقی رابه روی خاک اعلام کرد. با گریز باقیماندۀ افراد عراقی، سربازان داخل کانال دوباره روی زمین افتادند و چشمهایشان را برای لحظهای خواب کوتاه بر هم گذاشتند.