|
|
جستجو
|
با خاطرات کبری احمدی از دوران جنگخاطراتی از بانوان بسیجی در دوران جنگاولین سالهای جوانی کبری احمدی، که سالهاست به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی مشغول است، مصادف با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه ایران بود. شنیدن صدای مارشِ جنگ، این بانوی جوان بسیجی را از اولین روزهای حمله دشمن به خاک میهن به ستاد پشتیبانی جنگ کشاند. خبرنگار سایت تاریخ شفاهی ایران با او به گفتوگو نشسته تا از نقش زنان در پشت جبههها بگوید.
بازاری شدنِ آثار تاریخ شفاهی؛ فرصت یا تهدیدبا پیشرفت فناوریها در حوزههای مختلف و افزایش آثار فرهنگی، شعار ضرورت «بازاری» شدن کالاها و از جمله آثار تاریخ شفاهی بیش از هر زمان دیگر به گوش میرسد. این بازاریبودن و تجاری شدن، موجب شده که بعضیها، انواع مصاحبه سؤال و جوابی را با یک بازخوانی ساده و ویرایش مختصر، منتشر و روانه بازار کنند که در موارد متعدد شاهد آثاری ضعیف هستیم. باید توجه داشت که جرأت و جسارتِ نوشتن، یک مسئله است و کوشش برای تولید اثری فاخر، مسئلهای دیگر.
معرفی کتابمسجد رهبرتاریخ شفاهی مسجد کرامت«مسجد رهبر» عنوان کتاب تاریخ شفاهی مسجد کرامت است که در واحد تاریخ شفاهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی تهیه شده است. پژوهش و مصاحبههای این اثر توسط احمد عسگری، سیدمحمدامیر احمدی طباطبایی و حسین سلطانی انجام پذیرفته و نگارش آن برعهده مرتضی انصاریزاده بوده است. این کتاب نخستین مجموعه از کتابهای مساجد انقلاب است و در سال 1399 توسط انتشارات راهیار روانه بازار نشر شده است.
قربت در غربت -4کوچه به کوچه جلو میآمدیم و از رودخانه فاصلهمان بیشتر میشد. چهار گروه از بچه جهادیهای قرارگاه امام رضاییها و بچههای سپاه سمنان در خیابان منتهی به رسالت مشغول گلروبی منازل بودند. تعداد بابکتها زیاد شده بود. دو لودر هم کناری ایستاده بود. بچهها با بیل و تِی گلها را به داخل کوچه میریختند.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
برد ایمان – 12
با پایین رفتن آفتاب، ما نیز به راهآهن رسیدیم. بچّهها میدانستند که برای اعزام با قطار باید از زمین چمن راهآهن وارد شوند؛ ولی در زمین چمن بسته بود. بچّهها از بالای میلهها، به داخل زمین چمن رفتند و سیل نیروها به آنجا سرازیر شد. بعد از اینکه به همین ترتیب وارد زمین چمن شدند، تازه در اصلی را باز کردند که دیگر فایدهای نداشت و بچّهها به همین خاطر کُلّی خندیدند.
همه به خط شدند و بعد بلیتها را بین بچّهها پخش کردند. فکر میکنم دو سه قطار بود که میخواست بچّهها را ببرد؛ ولی با این حال باز بلیت به بعضی نرسید؛ از جمله ما. ولی از خوشوقتی ما و از آنجا که خدا نمیخواست بیشتر معطل شویم، دو بلیت هم برای ما جور شد و من و محمدرضا مصلح با هم سوار قطار شدیم و یک جوری، با انبوه بچّهها، در یک کوپه کنار آمدیم. هر چند جا نبود، ولی به جا ماندن از قطار میارزید.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|