|
شماره 434 | 14 اسفند 1398
|
|
جستجو
|
کارگاه روش پژوهش در تاریخ شفاهی -2تاریخ شفاهی؛ تبدیل تجربه فردی به تجربه جمعیمصاحبه بخشی از تاریخ شفاهی است و مبتنی بر پژوهش انجام میشود. پژوهش و نگاه تاریخی که ما بر موضوع مصاحبه داریم، مصاحبه ما را تبدیل به یک منبع تاریخی میکند. اگر اینگونه نباشد میشود مصاحبهای که اغلب روزنامهنگاران انجام میدهند. هدفها و کارهایی که در روند مصاحبه انجام میشود باعث خواهد شد که مصاحبه به تاریخ شفاهی تبدیل شود و آن را از بقیه مصاحبهها جدا کرد.
سیصد و یازدهمین شب خاطره -2خاطرات روزهای زندگیزمانی که عملیات در آبادان شروع شد، دشمن آبادان را بمباران کرد. به اتفاق چند خانواده که با هم یک جا زندگی میکردیم، به اهواز رفتیم. میگفتند آنجا امنیت بیشتری دارد چون اگر اتفاقی برایمان میافتاد به منصور و همرزمانش نزدیکتر بودیم و آنها در جریان قرار میگرفتند. دیگر منصور را ندیدم تا زمانی که مرحله اول عملیات انجام شد.
تاریخ شفاهی و تاریخنگاری انقلاب اسلامیمصاحبه با دکتر مرتضی میردارتاریخ شفاهی را به معنای تاریخ شاهدی تعبیر میکنم؛ یعنی کسانی که به عنوان شهود، برای ما روایت میکنند. البته گفته میشود که تاریخ شفاهی از زمان اختراع ضبط صوت بهوجود آمده و نمیتوان این اصطلاح را پیش از آن بهکار برد. پس تاریخ شفاهی یعنی کسی برای ما مشاهدههای خود را روایت میکند و ما از طریق روشهایی صحّت و سقم آن را بررسی میکنیم.
مروری کوتاه بر کتاب «تو شهید نمیشوی»نیّت کرد، به مراد قلبش رسید و شهید شد!ماندن در تهران برایش به معنی ماندن در میانه میدان، و برگشتن به تبریز، به معنی پشت میزنشینی و از دست دادن فرصت خدمتی بود که به دلیلش، نیروی قدس را انتخاب کرده بود... بعد از اینکه در تهران تشکیل خانواده داد، در جواب همرزمی که به او پیشنهاد کرده بود، خانوادهاش را بردارد به تبریز برود و زندگی کند، گفته بود: تو شهید نمیشوی.
خاطرات آمنه وهابزادهآمنه وهابزاده، امدادگر دوران دفاع مقدس، مهمان صدوهفتمین برنامه شب خاطره (3 مرداد1381) بود. او پیش از انقلاب از عراق به ایران تبعید شد. پس از آن هم در جنگ فعالیت داشت. درباره روزهای نخست جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و بیمارستان پتروشیمی خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-48
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
ما به همراه تعدادی از سربازان مقر گردان سوار نفربری شدیم که رانندگی ان به عهده سرباز «ذنون» بود. با بقیه افراد هنگ به طرف خاکریز به راه افتادیم. وقتی که به آنجا رسیدیم، دستور دادند بایستیم. حدود یک ربع ساعت توقف کردیم تا تمام افراد هنگ سوم برسند. در آنجا از معاون فرمانده شنیدم که نفربر زرهی از کار افتاده است. دلیل از کار افتادن آن در واقع خرابکاری توسط عدهای از سربازان بود که نمیخواستند در عملیات شرکت کنند.
به راه افتادن آن همه نیرو، زرهپوش و تانک، سروصدای زیادی بوجود آورده بود. پس از آن که از خاکریز عبور کرده و یک جاده خاکی را در پشت سرمواضع تیپ 12 مکانیزه در پیش گرفتیم، به سمت پل سابله پیشروی کردیم در آنجا نیروهای ایرانی متوجه ما شدند و شروع به شلیک گلوله منور کردند؛ به طوری که آن شب تاریک به روز روشن مبدل شد.
قرار بود رأس ساعت ده شب به منطقه شروع عملیات برسیم و در آن ساعت توپخانه عراق اقدام به گلولهباران مقدماتی نیروهای ایرانی کنند. پیشروی نیروهای ما به کندی صورت میگرفت، چون بسیاری از این نیروهای مایل به پیشروی نبودند. ناگزیر متوقف شدیم. در یکی از توقفگاهها، داخل زرهپوش، پشت سر راننده نشسته بودم.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|