|
|
جستجو
|
سردبیر متواضع تاریخ شفاهییکشنبه یکم دی 1398 با سردبیر هفتهنامه و سایت تاریخ شفاهی از مقابل درب حوزه هنری وداع شد. خبرگزاریها به دقت، هر چه از احد گودرزیانی میدانستند، منعکس کردند، اما از زحمات پنج ساله و بیوقفه او برای سایت تاریخ شفاهی چیزی نگفتند؛ او اجازه نمیداد نامش در صفحات آورده شود. به پاس درسهایی که از احد گودرزیانی آموختیم، یک جمعبندی از اخبار منتشر شده در ادامه میآید.
داغ زودهنگام و مرگ دیرباوربا نهایت تأثر و تأسف، به آگاهی میرسانیم دوست و همکار گرامیمان، نویسنده ارزشمند ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، جناب آقای احد گودرزیانی، در بهت و حیرت دوستدارانش جامه سرانجام پوشید و پیش خدا رفت.
حسین شایستهفر به روایت همسر شهیدتو دلت هوای رفتن داشتزندگی را که آغاز کردند، میخواستند همراه باشند، همراهانی دور از هم. همانطور شد که خواستند. اما همراه دیگری هم با آنها بود؛ رنج. تا پایان زندگی، تنهایشان نگذاشت. «حسین شایستهفر به روایت همسر شهید» که ششمین مجلد از مجموعه «اینک شوکران» است، از این رنج حکایت میکند، رنجی که در زندگی «راضیه بوباش» و شهید «حسین شایستهفر» بود.
خاطرات رضا برجیرضا برجی، عکاس، فیلمبردار و مستندساز، مهمان نودونهمین برنامه شب خاطره (1 آذر1380) بود. او در این برنامه درباره سفر به افغانستان در زمان جنگ در این کشور و ماجرای حضور روسها و شلیک هواپیما به یک روستا در افغانستان، خاطره گفت.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-38
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
نظارت طبی بر هنگ:
پزشک هنگ، علاوه بر مداوای مجروحین و بیماران، مسئولیت نظارت بر بهداشت عمومی محیط و افراد را نیز عهدهدار بود. به همین دلیل وظیفه داشتم مواضع خط مقدم هنگ و سنگرهای افراد را مورد بازرسی قرار دهم. من ضمن گوشزد کردن ضرورت وجود واحدهای بهداشتی صحرایی برای هر گروه و نیز اجتناب از ریختن زبالهها روی زمین و دفن آنها در زیر خاک، بر منبع آب و آذوقه هنگ نظارت میکردم.
هنگ ما در سه نقطه دور از هم استقرار یافته بود. بخش عمده پرسنل یگان را که نظامیان تشکیل میدادند ـ که من هم جزء آنها بودم ـ در خط مقدم جبهه حضور داشتند. واحد لجستیکی، واحد مکانیزه ـ که بر تجهیزات موتوری هنگ نظارت داشت ـ واحد تعمیر و راهاندازی خودروها و بالاخره واحد تدارکات و آشپزخانه در روستای جفیر واقع شده بود.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|