شماره 414    |    10 مهر 1398
   

جستجو

«تاریخ شفاهی» و «نقاشی قهوه‌خانه» به روایت محسن کاظمی

تاریخ شفاهی، حاصل سند پُرسا و سند گویاست

تاریخ شفاهی به خودی خود، شاید به کار تاریخ‌نگاری نیاید. تاریخ‌نگاری شفاهی در خدمت تاریخ‌نگاری استفاده می‌شود و کمبودهای تاریخ‌نگاری مکتوب را پُر می‌کند. آنچه که هست، باید وجاهت تاریخی پیدا کند وگرنه کار، به سمت خاطره‌نگاری شفاهی می‌رود.

سیصدوششمین شب خاطره-1

خاطراتی از کشمیر

ما در شهر جامو سخنرانی داشتیم. رهبران کشمیری می‌گفتند که ما کسی را جز شما در محفل‌های‌مان راه نمی‌دهیم و اشاره‌شان به آمریکایی‌ها بود. این تأثیری است که کشمیر از انقلاب اسلامی گرفته است.

گفت‌وگو با دکتر سیدرضا مرتضویان

روزهای بعد از عملیات

گفت که می‌خواهد مرا به یک بیمارستان صحرایی در جنوب آبادان اعزام کند. فکر کردم بناست در قسمت اداری یا پشتیبانی کار کنم. قبول کردم و اعزام شدم، اما به محضی که رسیدم آنجا، مدیریت بیمارستان را به من دادند!

آشنایی با محمدرضا بایرامی در کتاب دومین برنامه «شبی با نویسنده»

بایرامی برای این کتاب زندگی‌نامه خودنوشت چند سالی که در روستا زندگی کرده را با تکیه بر شنیده‌ها و دیده‌ها نوشته است. یادداشت‌های دوستان او هم به خاطراتی از چگونگی آشنایی با بایرامی و منش و سلوک نویسندگی او اشاره دارند.

خاطرات غلامرضا مظلومی

غلامرضا مظلومی، رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان نودودومین برنامه شب خاطره (6 اردیبهشت 1380) بود. او در این برنامه از اسارت خود توسط ارتش صدام خاطره گفت. این روایت‌‌ را ببینیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-26

مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه

صدا‌های ما تدریجاً شکل برخورد لفظی به خود گرفت، اما سروان «صباح» فوراً دخالت کرد و به این غائله خاتمه داد. سروان مرا از سنگر خارج کرد و گفت: «بهتر است برای انجام ماموریتی یگان را ترک کنی و از آن‌ها فاصله بگیری. آن‌ها صدام و حزب او را می‌پرستند. تو هم نمی‌توانی سکوت کنی. تصور می‌کنم که تو را به این آسانی ر‌ها نخواهند کرد.»
نظر او منطقی بود. از آن روز به بعد در ماموریت‌های متعدد شرکت کردم؛ بهتر بگویم بیشتر در تبعید به‌سر بردم. آن‌ها به هر نحوی از انحاء مرا تحت فشار گذاشته بودند، ولی تسلیم نشدم.
وقتی می‌خواستم از سروان «احسان حیدری» مرخصی بگیرم، به من گفت: «چرا درخواست مساعده نمی‌کنی؟»
گفتم: «نیازی به مساعده ندارم.»


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.