|
شماره 406 | 02 مرداد 1398
|
|
جستجو
|
چند نکته درباره مصاحبه تاریخ شفاهیتاریخ شامل رویدادها، وقایع و تجارب گذشته، امری جمعی است و سرنوشت یکایک افراد جمع به آن بستگی دارد. بر همین مبنا، هنگام گردآوری، ضبط، ثبت و روایت آن در اشکال گوناگون (مکتوب، غیر مکتوب) باید به این نکته اساسی توجه کرد...
به روایت تصویربا رزمندگان و مجروحان بوسنیاییدر ایام بیستوچهارمین سالگرد کشتار سربرنیتسا در جنگ بوسنی، روزهایی را بهیاد آوردم که عدهای از رزمندگان و مجروحان بوسنیایی را برای درمان و مداوا به ایران اسلامی آورده بودند و من از دفتر ادبیات و هنر مقاومت به دیدارشان رفتم...
خاطرات فضلالله محمدیمرحوم سیدفضلالله محمدی، بسیجی و رزمنده دوران دفاع مقدس و مشهور به «سید سقا»، مهمان هشتادوهشتمین برنامه شب خاطره (5 آبان 1379) بود. او درباره ماجراهای رفتنش به جبهه و همسفر شدن با یک رزمنده خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی- 17
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
پزشکان سرباز به نوبت از مرکز امداد به قرارگاه «پ» تیپ بیستم میرفتند تا سهمی در کمکرسانی درمانی داشته باشند. داوطلب به آنجا نمیرفتند، با این حال از امتیازات مادی و معنوی برخوردار میشدند. هنگامی که با آنها بحث میکردیم از دستاوردهای بعثیها دم میزدند و تظاهر به وطنپرستی، ایثارگری و فداکاری میکردند.
اواخر نوامبر 1980/ اوایل آذر 1359 برای دومینبار عازم قرارگاه «پ» تیپ بیستم گشتم. هنگامی که وارد قرارگاه شدم، احساس کردم قدری عقبنشینی کرده است، زیرا نیروهای ایرانی جریان آب را به سمت این قرارگاه هدایت کرده بودند تا از سقوط شهر اهواز به دست نیروهای عراقی جلوگیری نمایند.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|