|
|
جستجو
|
جایگاه «مصاحبه جمعی» در تاریخ شفاهیدراینباره نظرات متفاوتی وجود دارد. برخی معتقدند که مصاحبههای جمعی باعث خودسانسوری شده و برخی دیگر اعتقاد دارند که از غلو توسط راویان جلوگیری میکند. دیدگاه دو پژوهشگر و نویسنده را درباره مصاحبههای جمعی در تاریخ شفاهی جویا شدیم.
سنخشناسی روایت شفاهی(1)روایت مبنایی و آسیب شناسی آنبه نظر میرسد تاریخ شفاهی از جنس امور سهل ممتنع است. در عرصه تدوین با متونی روبهرو هستیم که دچار اشکال و مشکل فراوان و متفاوتی هستند. از یک سو دیده میشود که مبنا صرف یک مصاحبه و استخراج و تدوینی است که...
سیصدوسومین شب خاطرهدرباره خاطرات جلال شرفیحادثه در یک تا دو دقیقه اتفاق افتاد. چند نفر به سرعت از ماشین پیاده شدند و امان حرف زدن ندادند. توجهی به این که من دیپلمات هستم، نکردند. من را در پشت ماشین به حالت دست و چشم بسته گذاشتند...
خاطرات ابراهیم فرجیزادهابراهیم فرجیزاده، جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس، مهمان هشتادوششمین برنامه شب خاطره (3 شهریور 1379) بود. او درباره بمباران هوایی خرمآباد توسط ارتش صدام خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-14
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
روز 26 اکتبر 1980/ 4 آبان 1359 دستوری در مورد عزیمت من به قرارگاه «پ» تیپ بیستم صادر گردید. با یک دستگاه جیب ارتشی به راه افتاده و در جاده آسفالت منتهی به اهواز که از کنار پادگان حمید میگذشت راندیم.
برای مشاهده ایستگاه منهدم شده قطار و رستوران مجاور آن قدری توقف کردم. پس از چند کیلومتر ایستگاه منهدم شده «مایکروویو» در سمت راست جاده توجهم را جلب کرد. بیست کیلومتر جلوتر به قرارگاه «پ» تیپ رسیدم. وارد تنها سنگر قرارگاه شدم که به دو بخش مطب و محل کار منشی تیپ تقسیم شده بود. بقیه افراد زیر تانکها، زرهپوشها و داخل پناهگاههای محکم زندگی میکردند.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|