|
|
جستجو
|
خبرهای ماه؛ خرداد 1398کاربرد و کارکرد تاریخ شفاهیخبرهایی که در خرداد 1398 عنوان «تاریخ شفاهی» را بر پیشانی یا در متن داشتند، کم نبودند. از میان آنها، مهمترینها را برگزیدیم. این خبرها نشان میدهند که در این ماه فعالیت در عرصه تاریخ شفاهی ورزش، بیشتر و پیشتر بوده است.
معرفت تاریخی؛ با متن یا موّرخ؟محمد درودیان، پژوهشگر و نویسنده تاریخ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، این یادداشت را پس از مطالعه مطلبی با عنوان «راستیآزمایی در مستندنگاریها: جستاری در ضرورت توجه به نوعشناسی خاطرات در نظریه زیست سهگانه کتاب» در سایت تاریخ شفاهی ایران، برای این سایت ارسال کرد.
سیصدودومین شب خاطرهخرمشهر و سیدصالح موسوی به روایت خاطراتآن اسرا تعداد زیادی بودند که در خرمشهر اسیر شدند. آنها چیزهایی را نقل کردند و مواردی هم در کتابهایشان نوشته شده است. شاید در دنیا بیسابقه باشد که یک اسیر جنگی در کشور نگهدارنده، کتاب بنویسد و چاپ شود، ولی در ایران این اتفاق افتاد.
خاطرات مجید عبدالعظیمیمجید عبدالعظیمی، آزاده دوران دفاع مقدس و بازیگر سینما و تلویزیون، مهمان هشتادوپنجمین برنامه شب خاطره (6 مرداد 1379) بود. او درباره دوران اسارت خود در اردوگاههای ارتش صدام خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-13
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
چند روزی را در آن برهوت بهسر بردم و در طی این مدت از ترس هواپیماهای ایرانی لقمهای به راحتی از گلویم پایین نرفت. در آن مدت با سرهنگ دوم «رحمان» که افسری از اهالی دیوانیه بود، آشنا شدم. او فردی باوقار و روشنفکر بود و در عین حال مقید به مقررات خشک نظامی که فرماندهی قرارگاه تیپ را به عهده داشت. این سرهنگ روزی از مخالفین رژیم به حساب میآمد. او نارضایتی خود را از جنگ کتمان نمیکرد و نظریات و تحلیلهای سیاسیاش شنیدنی و منطقی بود.
اما سرگرد «مهدی» فرمانده گروهان مخابرات از افسران کثیف بعثی بود که تنها به شکم خود و سرقت اموال مردم میاندیشید.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|