|
شماره 400 | 22 خرداد 1398
|
|
جستجو
|
یادآوری 56 سال پس از قیام، سی سال پس از رحلتدر درون هر یک از یادآوریها دنیایی از سخن و خاطره و پیام نهفته است که میتوانند تاریخ و تاریخ شفاهی وقایع مربوط به آنها را رقم زنند. جنبههای تاریخی وقایع دائم به ما گوشزد میکنند امروز را برای آینده دریابیم تا آیندگان به تاریخ امروز با اطمینان بنگرند.
سیصدویکمین شب خاطرهسه روایت درباره شهید محسن وزواییجدیداً نامهای کشف شد که پیش خواهرم مانده بود. او آن را سی سال و خردهای در گنجینهاش نگه داشته بود. مادرم در آن نامه چیزهایی را گفته است که ما با شناختی که از او داشتیم، باورمان نمیشد آن حرفها را گفته باشد.
سفرنامه بارانی-4کنار پل شکستهای توقف میکنیم، پلی که تنها راه ارتباطی روستا و جاده اصلی است. عدهای اطراف آن جمعاند، جلو میرویم. اینجا هم صف است. عبور و مرور مردم با اتاقک فلزی کوچکی است که به سیم بکسل محکمی آویزان است...
خاطرات عبدالحمید رحمانیانعبدالحمید رحمانیان، آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان هشتادوچهارمین برنامه شب خاطره (2 تیر 1379) بود. او درباره روزهای اسارت خود در اردوگاههای ارتش صدام خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-11
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
اواخر ماه سپتامبر 1980/ اوایل مهر ماه 1359 در روستای نشوه گزارشات لحظه به لحظه فعالیت نیروهایمان را دنبال میکردم. هر روزی که میگذشت بر تعداد مجروحین و کشتههای ما بر اثر حملات زمینی، هوایی و عملیات چریکی نیروهای مردمی افزوده میشد. اولین حمله ارتش ایران علیه نیروهای ما در روز 29 سپتامبر 1980/ 7 مهر 1359 توسط یک تیپ از لشکر 92 زرهی صورت گرفت. نبرد بین یگانهای تیپ بیستم و آن تیپ آغاز شد و چند ساعت به طول انجامید. این درگیری با عقبنشینی نیروهای ایرانی و بهجا گذاشتن لاشه 14 دستگاه تانک و نیز انهدام 7 دستگاه تانک متعلق به گردان مقداد و کشته و مجروح شدن بیش از دهها نفر خاتمه یافت. سه روز بعد استخوانهای سوخته اجساد خدمه تانکها را آوردند. این استخوانها در داخل صندوقهای مهمات قرار داده شدند. آن منظره بهقدری دلخراش بود که حتی نظیر آن را در آزمایشگاه تشریح دانشکده پزشکی نیز ندیده بودم.
وارد ماه اکتبر (مهر ـ آبان) شدیم. نیروهای ما مدام جابهجا میشدند و گاه و بیگاه ضرباتی میخوردند. تا این که جمهوری اسلامی رفتهرفته نیروهای خود را در مقابل نیروهای ما بسیج کرد؛ حملات توپخانه شدت گرفت و پرواز هلیکوپترها آغاز شد. موشکهای ضدزره «تاو» نیز در حجمی گسترده به کار گرفته شدند. بمبارانهای هوایی شبانه را نیز باید به اینها اضافه کرد. شدت گرفتن این حملات زمینی و هوایی اثر منفی زیادی در روحیه افراد ما بر جا میگذاشت و آنها را متحمل خسارات جبرانناپذیری کرد. یعنی در این فاصله جمهوری اسلامی نهتنها توانست جلو پیشروی نیروهای عراقی را سد کند، بلکه آنها را مجبور کرد برای دفاع از خودشان به سنگرهای محکم پناه ببرند.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|