در آخرین ماه سال، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، تاریخ شفاهی زنان، تاریخ شفاهی تئاتر، تاریخ شفاهی وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، بررسی وضعیت تاریخ شفاهی با ارائه آماری از منابع موجود و آثار منتشر شده، محورهای موضوعی خبرهای مربوط به تاریخ شفاهی بودند.
تا زمانی که تاریخ شفاهی نسبت خود را با فلسفه علم و رشد علم مشخص نکند، زیاد وارد گفتمان علمی نمیشود. شاید مقاومتی که نهاد دانشگاه در برابر تاریخ شفاهی دارد را هم بتوانیم به همین موضوع ارتباط دهیم.
کسانی که در حوزه تاریخ شفاهی کار میکنند، باید ضریب هوشی بالایی داشته باشند. مصاحبهگر باید تاریخ شفاهی و روایت و عکس آدمها را به آزمایشگاه ببرد. ضبط صداها پایینترین مرحله از کار تاریخ شفاهی است.
روزی از دانشگاه و دبیرستان برگشته بودم و بسیار خسته بودم. او به من زنگ زد و گفت که فقط خودت را برسان. نگران شدم و پرسیدم که برای مرسل اتفاقی افتاده است؟ گفت: نه، در مورد همسر یکی از اسراست...
حبیبالله کاسهساز (۱۳۴۱ - ۲۸ تیر ۱۳۹۶) تهیهکننده، بازیگر و کارگردان سینما، مهمان هفتادوهشتمین برنامه شب خاطره (6 آبان 1378) بود. او درباره حضورش در منطقه دشت عباس در سالهای دفاع مقدس و رهایی از میدان مین خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
هنگ سوم: خاطرات یک پزشک اسیر عراقی-3
مجتبی الحسینی
ترجمه: محمدحسین زوارکعبه
صدام در مورد بیماران از من سؤال کرد. در جواب گفتم: «آقای رئیسجمهور! من در طبقه پنجم کار میکنم و اطلاعاتی از وضع حال این بیماران ندارم.»
در آن اثنا پزشکان بخش وارد شدند و مرا از آن تنگنا نجات دادند. با حالتی غمگین و دهشتزده به اتاقم در اورژانس مراجعت کردم. صدام از بیماران کودک بازدید کرد و در طبقه سوم، دکتر «هشام سلطان» را از روی خشم مورد اهانت قرار داد و با مشت به سینه او زد ـ تصور کنید رئیسجمهور یک کشور پزشکی را در مقابل دیدگان مردم مورد ضرب و شتم قرار دهد و بعد او را اخراج کند ـ در آن لحظه محافظین، دکتر مغضوب را با وضعی توهینآمیز به طبقه پایین بردند. پس از گذشت یک ساعت دکتر «حیدر الشماع» نزد من آمد و گفت: «رئیس جمهور وارد طبقه پنجم شد.»