|
|
جستجو
|
آموزش حرفهایتاریخ شفاهی با رویکرد فرهنگ عامهتاریخ، گفتوگوی بیانتهای زمان حال و گذشته است و تاریخ شفاهی، مصاحبه فعال است و صرفاً خاطره شفاهی نیست. وقتی با یک نفر مصاحبه میکنیم، صرفاً تجارب شخصی او را نمیگیریم. اینجاست که مؤلفههای تفاوت خاطره شفاهی و تاریخ شفاهی مشخص میشود.
چرا اهالی تاریخ کمتر گرد هم جمع میشوند؟قبلاً شوق و ذوق بیشتری برای این جلسات وجود داشت. نمیدانم اطلاعرسانیها مشکل دارد؟ یا همت علاقهمندان به تاریخ کم است که شاهد حضور اندک افراد هستیم. باید در این زمینه آسیبشناسی صورت گیرد.
بازدید از بازیدرازحاجآقا پیاده میشود. به قدری پیر شده که عصا را هم به زحمت به دست میگیرد. عشق و علاقه او را به این وادی کشانده است، میخواهد وسعت منطقه آزادشده را ببیند، اما نای برداشتن دوربین را ندارد. دیدهبان، دوربین را جلو چشم او میگیرد...
به روایت تصویرآموزش نظامی در دوران دفاع مقدسعکسهایی که از آثار امیرعلی جوادیان انتخاب شده و در پی میآیند، به موضوع آموزش نظامی در دوران دفاع مقدس پرداختهاند. در آن دوره، آموزش نظامی بسیجیان از مساجد آغاز شد و علاقهمندان در مساجد و مکانهای مشخص شده به تمرین نظامی میپرداختند.
خاطرات محمدرحمان نظامالاسلامیمحمدرحمان نظامالاسلامی، جانباز دوران دفاع مقدس و مجری صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مهمان هفتادمین برنامه شب خاطره (3 دی 1377) بود. او درباره خرمشهر و شهادت بهنام محمدی خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
اسراری از درون ارتش عراق-10
ترجمه: حمید محمدی
سرانجام در تاریخ 15/7/1985 (26/4/1364) در حالی که هوا گرم شده، جویبارهای کوچک و زیبایی که بر اثر آب شدن برفهای قلهها از جایجای کوهستان به پایین فرومیریخت، به طبیعت زیبای آن منطقه جذابیت بیشتری داده بود، راهی منطقه اربیل شدیم. وقتی وارد منطقه شدیم، غرش توپخانه سنگین عراق چون رعد در آسمان میپیچید و لحظهای قطع نمیشد. آنها ارتفاع بلند «کوشینا» را که در دست نیروهای ایران بود، با تمام توان زیر آتش خود گرفته بودند.
صبح روز دوم ـ 17/7/1985 (28/4/1364) ـ در حالی که هنوز به خوبی با چموخم منطقه آشنا نشده بودیم، برای حمله به کوشینا با تمام یالوکوپال خود پیاده راه افتادیم تا از مسیر درهها و شکافهای میان ارتفاعات، خود را به هدف برسانیم. راه سخت و طولانی و پرخطری که در پیش داشتیم، از تپه «کلاو حسن» شروع و به کوشینا ختم میشد. شاید هنوز نیمی از راه را طی نکرده بودیم که خستگی همه را از پای درآورد. دیگر نای و رمقی برای هیچیک از ما باقی نمانده بود، اما هنوز هم هیچ نشانی از مقصد به چشم نمیخورد. با این که به دلیل اعتدال آب و هوای منطقه، آن روز تابستانی زیاد گرم نبود، ولی با این حال عرق، لباسهایمان را کاملاً خیس کرده بود.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|