|
شماره 366 | 14 شهريور 1397
|
|
جستجو
|
گفتوگو با سید رضا صفویسرگذشت و شرح دو تابلوحدود هزار اثر رسمی قاب شده از دوران کاریام داشتهام. اکثرشان هم دستم نیست. بعضی از آنها را نمیدانم کجا هستند و حتی از بعضیها هم عکسی ندارم. آن زمان معمول نبود که عکس بگیریم و معمول هم نبود که بهیادگار نگه داریم.
خاطرات محمدحسین جعفریانمحمدحسین جعفریان شاعر، مستندساز و روزنامهنگار، مهمان شصتوهفتمین برنامه شب خاطره (2 مهر 1377) بود. او در این برنامه درباره بازگشت از سفر به افغانستان و حال و هوای شهر مزار شریف خاطره گفت. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
سراری از درون ارتش عراق-4
ترجمه: حمید محمدی
دژ بیوفا
قناصهچی
ـ این تیرها از کجا شلیک میشود؟!
فرمانده یکی از تیپهای گارد ریاست جمهوری در حالی که همچنان ما را به پیشروی به سمت منطقه «السده» ترغیب میکرد، با تعجب و شگفتی این کلمات را به زبان آورد. نیروهای ما مواضع واحدهای ایرانی در آن منطقه را طی عملیات «العزیر» در سال 1985 (1364) به شدت کوبیده بودند و برای همه یقین حاصل شده بود که آنها یا تار و مار شده یا عقبنشینی کرده بودند. پس با این حساب مواضعی که ما به سمت آنها در حال پیش رفتن بودیم، میبایست خالی باشد و بیخطر، به همین جهت، ترس و وحشت چندانی در دل نیروها جای نگرفته بود و فرمانهای پیدرپی فرمانده تیپ، گامهای آنها را برای رسیدن به مواضع سریعتر میکرد. ولی گویا هیچ کس از هیولای مرگی که در آن سوی مواضع به کمینشان نشسته بود، خبر نداشت. تا اینکه گلولههایی غیرمنتظره از نقطهای نامعلوم به سوی نیروهای ما باریدن گرفت و چند نفر را نقش زمین کرد و بذر وحشت را در دلها کاشت. همه هراسان این سو و آن سو را نگاه میکردند، ولی نتیجهای عاید کسی نشد.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|