|
شماره 351 | 26 ارديبهشت 1397
|
|
جستجو
|
آسیبشناسی تاریخ شفاهی در ایرانبعد از گذشت سه دهه از کار تاریخ شفاهی، لازم است نگاهی به پشت سرمان بیندازیم و ببینیم چه راهی را پیمودیم. ببینیم این اطلاعاتی که تولید کردیم و در اختیار جامعه گذاشتیم، چه میراثی برای کشورمان به ارمغان آورده است.
ارتقاء مجموعههای میراث جنگ جهانی اولپناهگاه خاطراتاز آنجا که میراث جنگ به طور فزایندهای با سیاستهای فرهنگی بومی مرتبط شده است، نقشآفرینانی خارج از دانشگاه و متخصصان تاریخ و خاطرات نیز نقش برجستهای ایفا کردند و این امر یکی دیگر از جنبههای حرفهای شدن را نشان میدهد.
خاطرات قاسم شعربافقاسم شعرباف، آزاده دوران دفاع مقدس، مهمان پنجاهوششمین برنامه شب خاطره (6 شهریور 1376) بود. او در این برنامه خاطرات خود درباره دوران اسارت در اردوگاههای ارتش صدام را تعریف کرد. این روایت را ببینیم.
تاریخ شفاهی ماه می 1968در پنجاهمین سالگرد وقایع ماه می 1968، گزیدهای از کتابی که تاریخ شفاهی آن روزها را دارد، منتشر شد. این کتاب گزارشهایی از مردم در تمام حوزههای زندگی، مانند دانشجویان و دانشآموزان جمعآوری کرده که در وقایع آن ماه حضور داشتهاند.
طرح ضبط تاریخ شفاهی زنان موفقتاریخ شفاهی، سابقهای از دنیای ما با کلمات کسانی که آن را تجربه کردهاند فراهم میکند. این کار احساسات و الگوهای زبانی را حفظ میکند و بهواسطه حفظ صداها، نامها و چهرهها در تاریخ، به ثبت رویدادها صورت انسانی میدهد.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
ستارههای شلمچه-2
احمد دهقان
هوای بیرون سرد بود و همه بچهها داخل چادر جمع شده بودند. چیزی نگذشت که آهسته آهسته کیسه خوابها باز شد و پلکها بسته! من و چند نفر از بچهها چند دقیقهای را جلوی چادر نشسته و صحبت کردیم و بعد از مدتی هم خوابیدیم.
نزدیک صبح، با سر و صدای بچهها که برای نماز صبح بلند شده بودند بیدار شدم. نماز را به جماعت خواندیم و بعد از آن بچهها دوباره خوابیدند. هنوز چشمهام گرم نشده بود که صدای پیک گروهان بلند شد. «حیدر اسدی» بود که بیگلری را صدا میکرد. هنوز علی بیگلری بلند نشده بود که مرا هم صدا زد. ظاهراً ما را برای توجیه عملیات میخواستند. راستش هیچوقت تا این اندازه از اسم خودم بدم نیامده بود. ناچار بلند شدم و با حسرت نگاهی به کیسه خواب انداختم. بیرون چادر، از شدت سرما میلرزیدیم.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|