|
|
جستجو
|
تأثیر شرایط زمانه بر مصاحبه تاریخ شفاهییکی از آسیبهای تاریخ شفاهی، تأثیر حاشیههای سیاسی و فرهنگی در طول زمان، بر نگاه و قضاوت راوی درباره افراد و موضوعات مختلف است. این وضعیت، گاه چنان پُررنگ میشود که میبینیم روایت چند سال قبل با روایتی که جدیداً ضبط شده تفاوتهای جدی دارد.
گفتوگو با امیر محمود کمنخاطراتی از فرماندهامدر عملیات بیتالمقدس وقتی با او وارد خرمشهر شدیم، استکانهای چای عراقیها هنوز گرم بود. آنقدر بچههای ما سریع عمل کرده بودند که آنها وقت نکرده بودند چایشان را بخورند. گفتم: جناب سرهنگ هنوز استکانها گرم است. ایشان خندهای کرد و گفت: یکوقت نخوری!
تدابیری برای انجام مصاحبههای کیفیاین راهنما، به عنوان تسریعی در کار شما، مباحث مورد نیاز را برای پوشش دادن مصاحبه، پرسیدن سؤال و حوزههای مورد بررسی، یادآوری میکند. به این ترتیب، این کار باید ساده باشد تا تمرکز اصلی شما بتواند روی مصاحبهشونده قرار گیرد.
خاطرات مرتضی سرهنگیمرتضی سرهنگی، خبرنگار و روزنامهنگار دوران دفاع مقدس، نویسنده و مؤسس دفتر ادبیات و هنر مقاومت، مهمان چهلونهمین برنامه شب خاطره (6 دی 1375) بود. او در این برنامه از خاطرات اسیران عراقی جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه جمهوری اسلامی ایران گفت. این روایت را ببینیم.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
سالهای تنهایی - 27
خاطرات خلبان آزاده، هوشنگ شروین(شیروین)
به کوشش: رضا بندهخدا
یکی از نگهبانهای شیعه که راجع به ظلم و ستم صدام و حزب بعث زیاد حرف میزد، چند بار شیر و تخممرغ برایمان آورد و یکبار هم اجاقگاز نگهبانها را مخفیانه به داخل داد تا نیمرو درست کنیم و بین بچهها تقسیم شود. شاید نزدیک به سه سال بود که فقط غذای آبپز میخوریم. متأسفانه تعداد زیادی از بچهها، به خاطر خوردن نیمرو دچار حال بههم خوردگی و تهوع شدند؛ چون دستگاه گوارش آنان پذیرش غذای سرخ کرده را نداشت. البته این موضوع، تجربهای شد که بعد از آن همیشه مورد توجه بود.
بعد از مدتی، به پیشنهاد و درخواست بچهها و تدبیر خوب محمودی، امور داخلی آسایشگاه، به صورت مشورتی، تصمیمگیری میشد و به اجرا درمیآمد.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|