شماره 311    |    04 مرداد 1396
   

جستجو

گزارش سومین کارگاه نخستین دوره جامع آموزش تاریخ شفاهی

تاریخ شفاهی، امری تجربه‌گراست

برای انجام تاریخ شفاهی، هرچه بیشتر باید با مردم بود، زیست و کار کرد. «شفاهی‌کار» باید در اجتماع بتواند با همه اقشار ارتباط برقرار کند. مصاحبه با استاد دانشگاه تا پینه دوز و حمّال بازار، هر کدام‌شان ویژگی‌های خاص خود را دارد.

دیدار با مدیر انتشارات رسا در نشست «تاریخ شفاهی کتاب»

تمام کتاب‌های تاریخ معاصری که چاپ کردیم

چهلمین سال فعالیت ماست. در این چهل سال همیشه این روند را داشته‌ایم، کاری را بکنیم که دیگران انجام نداده‌اند. یکی از کتاب‌های خوبی که ما چاپ کردیم «مکاتبات بنی‌صدر با شهید رجایی» بود. این کتاب را کیومرث صابری فومنی (گل‌آقا) جمع‌آوری کرده بود.

مصاحبه تاریخ شفاهی و ضرورت‌های آن - 15

پرسش، چگونه مطرح شود؟

چگونگی طرح پرسش، همواره یکی از دغدغه‌های ذهنی مصاحبه‌گران بوده است. هستند مصاحبه‌گرانی که با وجود در اختیار داشتن ده‌ها پرسش خوب، موفق به طرح برخی از آنها نشده و یا پاسخ لازم را دریافت نمی‌کنند. زیرا عدم طرح درست و به‌هنگامِ پرسش‌ها می‌تواند آسیبی جدی به روند مصاحبه وارد کند.

آموزش تاریخ شفاهی در اصفهان

از پیش‌مصاحبه تا فوت و فنِ اولین پرسش‌ها

اسم و فامیلِ مصاحبه‌شونده به‌طور کامل باید ذکر شود. یک مسئله‌ای که در آسیب‌شناسی طرح‌های تاریخ شفاهی زیاد دیدیم، این است که اسم و فامیل به درستی ذکر نمی‌شود. حتی پسوندِ نام خانوادگی هم باید ذکر شود. اینها از نظر مستندسازی مهم‌اند.

خاطرات مهرداد آگین

مهرداد آگین، جانباز دوران دفاع مقدس و قهرمان بسکتبال، مهمان سی‌وچهارمین برنامه شب خاطره (6 مهر 1374) بود. او درباره یکی از فرماندهان که در شب عملیات با پای قطع‌ شده تا لحظه بی‌هوشی ایستادگی کرد، خاطره گفت. این روایت‌ را ببینیم. تاکنون 281 برنامه شب خاطره از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری حوزه هنری برگزار شده است. برنامه آینده 5 مرداد 1396 برگزار می‌شود.

تاریخ شفاهی انواع کسب و کارها در یک شهر

در کتابخانه عمومی شهر سلبیویل تاریخ‌های شفاهی 22 نفر همراه با خاطرات بسیاری از این شهر که بعضی از آنها کمتر شناخته شده هستند، نگهداری می‌شوند. این شهر در سال 1778 میلادی به سندی برنچ مشهور بود.

مورّخان شفاهی همیشه در رقابت با زمان هستند

جامعه، ساختار اجتماعی و محیط زیست در حال تغییرند و برای کسی که به روایات شفاهی علاقه‌مند است، این تغییرات واقعاً جالب‌اند. این تاریخ‌ها و روایات در واقع نگاه کردن به چیزهایی است که ما داریم از دست می‌دهیم.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

سال‌های تنهایی - 2

خاطرات خلبان آزاده، هوشنگ شروین(شیروین
به کوشش: رضا بنده‌خدا

 

بی‌معطّلی، به پست فرماندهی رفتم و از اوضاع مطّلع شدم. موضوع، سخت تکان‌دهنده بود؛ یک تجاوز بی‌رحمانه همه‌جانبه؛ یک دسیسه شوم!

به من مأموریت داده شد که فوراً به شهر بروم و در مورد طرح دفاع غیرعامل و آشنایی با وضعیت حمله و آژیرهای مربوط،‌ با نیروی زمینی، سپاه پاسداران و استانداری هماهنگی لازم را به عمل آوریم و مشخص کنیم تا در هر مورد از آژیرها، از سوی مسئولان و مردم، چه کاری باید انجام گیرد.

بعد از هماهنگی لازم، به پست فرماندهی برگشتم و آماده پرواز شدم. مأموریت پروازی‌ام ـ زیر نظر رادار ـ حفاظت هوایی از حدود مناطق ارومیه بود که همراه با سوخت‌گیری، تقریباً هشت ساعت به طول انجامید. پس از آن برای پشتیبانی نیروهای خودی،‌ به منطقه ایلام اعزام شدم.

حدود ساعت 10 شب فرصتی پیش آمد تا با همسرم تماس بگیرم. نگرانی و اضطراب در صدایش موج می‌زد، حق داشت. دلداری‌اش دادم و گفتم: «کارم تمام شده و زود می‌آیم؛ صبور باش.»

چندین‌بار بمباران هواپیماهای عراقی در طی روز، تخلیه بعضی خانه‌های پایگاه توسّط خانواده‌های پرسنل، قطع برق، اجرای خاموشی به دنبال آژیرهای پی‌درپی و... باعث هراس و دلهره بیش از حد او شده بود. در واقع، بیشتر نگرانی‌اش برای آزاده بود که برای محافظت او را زیر میز غذاخوری جا داده بود و خود نگهبانی می‌داد! در تاریکی ناشی از قطع برق، پیش از آن که مهری بخواهد گریه کند پیشانی‌اش را بوسیدم و لرزش شانه‌هایش در میان دست‌های نوازش من گُم شد. نگاهش را به زیبایی مهتاب که از قاب پنجره میهمان‌مان بود کشاندم و آرام‌آرام نشستیم؛ به زمزمه؛ مبادا آزاده از خواب بپرد!


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.