|
شماره 293 | 18 اسفند 1395
|
|
جستجو
|
محقق تاریخشفاهی، رویکردی انتقادی داشته باشددیدگاههایی درباره گویاسازیوقتی کتابهای با عناوین «تاریخ شفاهی»، «خاطرات شفاهی» و «خاطرات» را از جهت نوع گویاسازی، حجم متونی که به عنوان گویاسازی استفاده شده و میزان ارجاعات، بررسی میکنیم، تفاوت بسیاری در موارد مذکور مشاهده میکنیم که از نقطه صفر شروع شدهاند. در برخی موارد، حجم زیرنویسها و مطالبی که در پایان فصلهای کتاب نقل شدهاند، به مراتب بر متن اصلی، پیشی گرفتهاند!
کتابهایی که یادآورندهمراه با «اسطوره همت» و «مجروحان شیمیایی ایران»بخش کتاب سایت تاریخ شفاهی ایران، در روزهای پایانی سال 1395 به سراغ دو کتاب رفته که متولد همین سالاند. ویژگی هر دو کتاب این است که یادآورند؛ یادآور شخصیت و افرادی هستند که یادگاران دفاع مقدساند. نویسندگان این دو کتاب (یکی هموطن و دیگری ژاپنی) به نوعی، به ما یادآور میشوند که چگونه به آنان نگریستهایم.
خاطرات غلام کویتیپورغلام کویتیپور، مداح اهل بیت(ع) و خواننده سرودهای حماسی در سالهای دفاع مقدس، مهمان نوزدهمین برنامه شب خاطره (19 تیر 1373) بود. او در این برنامه، از خاطرات خود درباره استقامت رزمندگان و اعتقاد یک رزمنده نوجوان مجروح گفت. او در پایان، قطعه شعری و دقایقی مداحی درباره خرمشهر به رزمندگان تقدیم کرد. این روایت را ببینیم.
اجرای نمایشهای انفرادی با استفاده از تاریخ شفاهیکروول- وایت بیست سال است که با تاریخهای شفاهی خود در نقاط مختلف نمایش برگزار میکند. پس از 25 سال سابقه کاری و قبل از بازنشستگی از کار آموزش تئاتر، او در 18 سال پیش، نمایشی از زندگی سوجورنر تروث یک آمریکایی سیاهپوست طرفدار الغای بردهداری و فعال حقوق زنان را برای خانواده خود در میدوبروک اجرا کرد. موفقیت وی در اجرای تاریخهای شفاهی، با نمایش هریت توبمان ادامه داشت.
طرحی برای ضبط تاریخ شفاهی شهروندان قدیمینتیجه کار یک عکاس محلی، عکسهایی هستند که ردی از گذشته با خود به همراه دارند؛ عکسهایی که در واقع تاریخی به نظر میرسند. به همین دلیل، انتخاب او برای طرح کتابخانه زنده کانادای من برای بزرگداشت یکصد و پنجاهمین سالگرد شکلگیری این کشور در سال 2017 مناسب به نظر میرسید. این طرح تاریخ شفاهی، 20 شهروند قدیمی را در بر میگیرد که عکس هر کدام از آنها که توسط برول گرفته شده به نمایش گذاشته میشود.
وقتي براي ما مينويسيد...
وقتي براي هفتهنامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مينويسيد، دوست داريم نکتههايي را در نظر بگيريد.
اين هفتهنامه نوشتهها و دانستههاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطرهگويي، خاطرهنگاري، يادداشتنويسي روزانه، سفرنامهنويسي، وقايعنگاري، روزشمار نويسي و... نشان ميدهد. حتي براي زيرشاخههاي رشته تاريخ هم جا باز کردهايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارشها، مصاحبهها، مقالهها، يادداشتها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميلتان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقالهها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دستمان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اينباره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دلمان ميخواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفتهنامه، با نوشتههاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلممان از دايره اخلاق بيرون برود.
|
|
صدای بال ملائک(8)
واپسین لبخند پروانه/ راوی: حمید قاسمی فیضآبادی
چند روزی بود که در محاصره بودیم. دشمن با هفت تیپ مکانیزه، جاده اصلی را که از آن تردد میکردیم، بسته بود و همچنان از روبهرو و دو طرف، بر ما فشار میآورد و از دیگر منطقه که دریاچه نمک بود و در پشت سر ما قرار داشت، حلقه محاصره را کامل میکرد. آتش سنگین دشمن غوغا میکرد و هر لحظه، دوست و برادری در خون خویش میغلتید. آن روزها و شبها، روزها و شبهایی بودند که شبح اسارت یا شهادت بر سر ما سایه گسترده بود و با گذشت آنها، امیدها به یأس، مبدل میشد و ما دردمندانه ناظر پرپر زدن برادران مجروحی بودیم که به خاطر نبود امکانات درمان، در وضع رقتباری روی خاک افتاده بودند و به علت خونریزی جراحتهای گاه کوچک، به شهادت میرسیدند.
تشخیص برادران این بود که تنها راهی که در پیش داریم، مقاومت و جلوگیری از نفوذ دشمن است و چیزی که در این میان، روح مبارزه و پایداری را در دلهایمان میدمید، سیمای معصوم شهدایی بود که تا آخرین لحظه، مردانه ایستادگی کرده بودند و پیکرهای خونین و مطهرشان، اینجا و آنجا، بر خاک افتاده بود. قطعاً در شرایطی این چنین دشوار، انسانها دیگر دست و دلشان به کار نمیرود، رنگ چهرهشان را میبازند و به اصطلاح میبُرند، اما زمین خونبار «فاو» در آن روزها، شاهد جسارت و حماسه مردانی بود که هر چه در توفان حوادث بیشتر فرو میرفتند، چهرهشان بازتر و نورانیتر میشد. و برادر «پروانه» از این گروه انسانها بود. او اهل گنبد بود و در لشکر 25 کربلا، به عنوان یک بسیجی خدمت میکرد.
| |
© تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.
|