شماره 288    |    13 بهمن 1395
   

جستجو

نشست «بررسی وضعیت تاریخ شفاهی در داخل کشور» برگزار شد

مسئله‌های پیشِ روی تاریخ شفاهی در ایران

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران، نشست «بررسی وضعیت تاریخ شفاهی در داخل کشور» به همت واحد تاریخ شفاهی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری روز دوشنبه 11 بهمن ماه 1395 در سالن مرحوم امیرحسین فردی برگزار شد.

با چهار روایت

تاریخ شفاهی 12 بهمن 1357

با گذشت حدود چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، متاسفانه شاهد تولید کتاب‌های مرجع درباره روزهایی که نقطه عطف پیروزی انقلاب اسلامی بودند، نیستیم. یکی از این روزها، روز ورود امام خمینی(ره) به ایران است و یکی از منابع اصلی برای تدوین کتاب درباره این رخدادهای تاریخی، منابع تاریخ شفاهی هستند.

برگزاری دویست‌و‌هفتاد‌وششمین شب خاطره

سه راوی و خاطراتی از انقلاب، دفاع مقدس و سوریه

در دویست‌و‌هفتاد‌وششمین برنامه شب خاطره، مهدی رمضانی علوی، ماشاءالله شاهمرادی‌زاده و محمد صادق کوشکی خاطره گفتند. این سه راوی از خاطراتی سخن به میان آوردند که در سال‌های گذشته از زندگی‌شان برای‌شان پررنگ‌تر باقی مانده و اکنون، فرصت شب خاطره را برای بیان آنها مغتنم دانسته‌اند.

عباس جهانگیری و خاطراتی که از دفاع مقدس به یاد دارد - بخش دوم و پایانی

شب شهیدان دبیرستان

یک برنامه خیلی خاص و ویژه‌ای آن شب در مدرسه مفید برگزار شد. رفتیم جنازه‌های بچه‌ها را گرفتیم و در دبیرستان یک ختم قرآن برگزار کردیم. آن شب تا صبح با بچه‌ها بودیم و صبح تشییع جنازه شدند. در قطعه چهل بهشت زهرا، این چند نفر کنار هم دفن‌اند.

هم‌سفر با سه اثر

خاطرات همدانی‌ها از آن سال‌ها و این سال‌ها

بخش کتاب سایت تاریخ شفاهی ایران، در این نوبت مسافر استان همدان شده است. نویسندگان این متن سه کتاب خاطره از آن دیار را مورد توجه قرار داده‌اند که هر سه در سال 1395 به چاپ نخست رسیده‌اند؛ «خس بی‌سر و پا: سفرنامه اربعین 1436ه.ق»، «به نام خدا محمد بروجردی‌ام مصاحبه نمی‌کنم: خاطرات قدرت‌الله شهبازی» «من مادر دوم تورجم: خاطرات خودنوشت فرزانه تیموری».

نقش تاریخ شفاهی در یافته‌های جدید

برپایی نمایشگاه «دانش سنتی اسکیموها و فرانکلین» در موزه نوناتا سناکوتانگیت در ایکلوئت نقش تاریخ شفاهی اسکیموها را در جست‌وجو برای کشتی گمشده سر جان فرانکلین و ارتباط دانش سنتی در زندگی روزمره در این سرزمین روشن می‌کند.

جمع‌آوری تاریخ شفاهی بازماندگان یک کار حرفه‌ای است

به منظور حفظ گفته‌ها و شهادت‌های شفاهی، تالار یادمان نانجینگ طرح جمع‌آوری داده‌ها را در ماه اکتبر با هدف گردآوردن رکوردهای شفاهی و فایل‌های تصویری از ۵۰ بازمانده قتل عام که هنوز خاطرات روشنی از ماجرا دارند، راه‌اندازی کرد. بنا بر خبر منتشر شده از سوی دانشگاه نانجینگ چین، طرح جمع‌آوری تاریخ شفاهی بازماندگان قتل عام نانجینگ به پایان رسیده و نتایج آن در حال طبقه‌بندی است.

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

خیزاب‌های خونین / راوی ع ـ ص

جاری اروند، یله در آرامش ساحل، زمزمه‌کنان می‌گذشت و سینه نقره‌فامش، در پرتو منورّهایی که هر از چندگاه در آسمان گُر می‌گرفت، می‌درخشید. در آن سوی شط، جزیره امّ‌الرّصاص عراق قرار داشت که در حاشیه ساحلی آن، انبوه نخل‌های خاموش و سر در گریبان، تنگاتنگ ایستاده بودند و دیوار سبزفامی را ایجاد کرده بودند که در این ساعت شب، تیره و سیاه به چشم می‌آمد و در این سو که ساحل خودی بود، رزمندگان گردان غوّاصی حضرت ابوالفضل(ع) در آخرین دقایقی که به آغاز عملیّات مانده بود، وسایل و تجهیزات‌شان را محکم می‌کردند و یا در خلوت روحانی خویش، مناجاتی را زیر لب زمزمه می‌کردند و صدای گریه بی‌اختیارشان، با زمزمه شط در می‌آمیخت. همه در این اندیشه بودند که باید لختی دیگر تن به جریان سرکش اروند بسپارند و به مواضع دشمن یورش برند.

تا آن لحظه، شط، آرام و رام می‌نمود و نسیم خنک شبانگاهی، نرم و بازیگوش، شاخ و برگ نخل‌های صبوری را که چند روزی بود، تن در باران یک‌ریز زمستانی شسته بودند، نوازش می‌داد و بوی خیس نخلستان را به مشام می‌رساند. تنها چیزی که آرامش نخلستان را می‌آشفت، آتش نسبتاً سنگینی بود که دشمن از غروب آفتاب شروع کرده بود و کمی غیر عادّی می‌نمود. از وقتی هوا تاریک شده بود، هر از چندی، فروزش چند منوّر، فضا را روشن می‌کرد، رگبار گلوله‌های رسام پر طنینی شنیده می‌شد و تصویر سرخ‌فام‌شان بر آیینه امواج می‌شکست؛ امّا بچّه‌ها بی‌اعتنا به همه اینها، در پشت خاکریز نشسته بودند و هر لحظه، آغاز عملیّات را انتظار می‌بردند. دل‌شان می‌خواست هر چه زودتر بال بگیرند و خود را به آن سوی اروند برسانند. بچّه‌های دسته‌ای که مسئولیت آنها با من بود، با چشمان‌شان که اشتیاق و امید به شهادت و پیروزی در آن موج می‌زد، می‌پرسیدند:
ـ پس عملیات کی شروع می‌شود؟


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.