شماره 287    |    06 بهمن 1395
   

جستجو

عباس جهانگیری و خاطراتی که از دفاع مقدس به یاد دارد - بخش نخست

از اردوی جهادی تا بلندی‌های حاج‌عمران

بعد از عملیات والفجر دو ما را برای پدافندی بردند. عملیات تمام شده بود و ما رفتیم به بلندی‌های حاج‌عمران و جایگزین نفرات شدیم. یک‌سری خاطرات جالبی بین ما ـ دانش‌آموزان هم‌سفر از مدرسه مفید ـ به وجود آمد که به مرور، به آنها می‌رسیم...

تاریخ شفاهی و خاطرات دفاع مقدس در سه اثر

«الماس ایران»، «گمشده روزهای جنگ» و «سلاح صلح»

فصلنامه «مطالعات تخصصی و تاریخ شفاهی دفاع مقدس: الماس ایران»، «گمشده روزهای جنگ» و «سلاح صلح» سه اثری هستند که این بار به خوانندگان سایت تاریخ شفاهی ایران معرفی می‌شوند. این آثار به وقایع سال‌های جنگ تحمیلی ارتش صدام علیه جمهوری اسلامی ایران و فعالیت‌های رزمندگان در آن دوران توجه کرده‌اند و جزییات موضوع‌ها‌ و خاطرات مورد نظر را در بر دارند.

خاطرات اصغر نقی‌زاده

اصغر نقی‌زاده، عکاس در دوران دفاع مقدس و بازیگر سینما و تلویزیون، مهمان پانزدهمین برنامه شب خاطره (یکم اردیبهشت 1373) بود. او در این برنامه خاطرات و دیده‌های خود از عملیات والفجر یک و چند عملیات دیگر و در انتها خاطره‌ای از همکاری با ابراهیم حاتمی‌کیا را تعریف کرد. روایت خاطرات او را ببینیم.

پژواکی از نوشته‌های اولین تاریخ شفاهی نوازندگان گوچین

خسته از شلوغی و جنب و جوش شهر، من و همسرم یک هفته از کار دست کشیدیم و به کوه وویی در استان شمالی فوجیان رفتیم. گوچین (یک ساز زخمه‌ای هفت سیمی) را با خودمان برده بودیم تا همانند ادبای باستانی چین خود را در طبیعت در میان موسیقیِ آرام‌بخش رها کنیم.

شرح بازجویی سیا از صدام

وقتی که صدام حسین، کثیف و با چشمان وحشت‌زده از گودال عنکبوتی در نزدیکی زادگاهش، شهر تکریت در دسامبر 2003 بیرون کشیده شد، جان نیکسون تحلیل‌گر سیا بود، ولی افکارش مدت‌ها مشغول این دیکتاتور عراق بود. نیکسون می‌نویسد: «سال‌های مدیدی که در سیا کار می‌کردم، با فکرِ صدام زندگی می‌کردم، گاهی اوقات نمی‌توانستم به او فکر نکنم، مثل یک فیلم در مغزم به نمایش درمی‌آمد.»

وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.
 

صدای بال ملائک(2)

عطش/ راوی: علی فکوری

 

شدیداً احساس تشنگی می‌کردم و چهره‌ام را غبار عملیات پوشانده بود. به طرف چند نفر از بچّه‌ها که مشغول ساختن سنگر بودند، رفتم.

ـ سلام بچّه‌ها، خسته نباشید! این طرف‌ها آب پیدا نمی‌شه؟

یکی از آنها قد راست کرد و همین‌طور که با پشت دست، عرق پیشانی‌اش را پاک می‌کرد، به سختی، به همان نزدیکی اشاره کرد:

ـ سلام برادر! اونجا...آب اونجاست...

خودم را به آنجا رساندم و آبی به سر و رویم زدم و وضویی گرفتم، و تازه قمقمه‌ام را پر از آب کرده بودم و می‌خواستم به طرف سنگر برگردم که ناگهان، نیروی عظیمی، مرا مثل پر کاه از روی زمین بلند کرد. برای لحظاتی، در میان آسمان و زمین معلّق زدم و بعد با شدّت به زمین خوردم.


 
       © تمامی حقوق برای سایت تاریخ شفاهی محفوظ می باشد.